۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

جشن بزرگونه , ایشالا مبارکش باد












یک مقاله ی جالب از مسیح علی نژاد در رابطه با نمایندگان اصلاح طلبی که به مراسم تعلیف ا.ن رفتند .

ساز بی مضراب فرصت طلبان در مراسم تحلیف

مسیح علی نژاد

خیانت، به یک قصه دل آزار در یک انتخابات پر اما و اگر، بدل شده است این روزها. تمامی هم ندارد انگار. دیروز در نقد افشین قطبی و محمدرضا شریفی نیا و باقی ورزشکاران و هنرمندان نوشتیم که چرا در یک بزنگاه تلخ تاریخی، صحنه گردان و میدان داران مراسم تنقیذ دولت دروغ شده اند، امروز واجب شده است تا در نقد سیاست مردان و وکیلانی که مجلس گردان مراسم تحلیف احمدی نژاد شده اند بنویسیم. دیروز پیه نقد دلخورشدگان هوادار قطبی را به تن کشیدیم اما حاصل اش شاید این شد که امروز محفل متقلبان خالی از چهره های خوشنام عرصه هنر و ورزش بوده است که اگر نبود خشم منطقی مردم معترض، چه بسا امروز چهره های دیگری به دعوتنامه های رسمی یک دولت فرمایشی تن می دادند و می شدند میهمانان ویژه مراسم تحلیف.

وقتی رییس جمهوری با بیست و چهار میلیون رای ادعا شده، جرات نمی کند تا سوار بر ماشین شود و از خیل جمعیت هلهله گوی هوادار خویش به مجلس برسد و مراسم باشکوه تحلیف را برگزار کند و فاصله کوتاه پاستور تا بهارستان را با بالگرد طی می کند، وقتی به جای یک جشن ملی در محل استقرار خانه ملت، عزای عمومی برپا می شود، نباید شوک زده باشیم از حضور نمایندگانی که مجلس گرم کن چنین مراسم بی رنقی می شوند؟

بر آنان که قتل عام جوانان به دست نیروهای شناسنامه دار امنیتی و نظامی را از تریبون همین مجلس «حادثه» می پندارند حرجی نیست، بر آنان که از لیوان نیمه نوشیده احمدی نژاد می نوشند و تبرک تلقی می کنند این شیوه شنیع را، خرده روا نیست، بر آنان که با دوپینگ دولت و پول بیت المال برای خود قبای وکالت دوخته اند خرده روا نیست، اما بر آنان که با رای و تلاش ما رانده شدگان به مجلس رسیده اند چه؟ خباز و کواکبیان و علیخانی و دیگرانی که می پنداشتیم دستشان به هیچ جای این دولت و بودجه کلان ملی و تبلیغات از تریبون های فراگیر رسمی بند نیست و با جان کندن های جمعی حذف شده به بهارستان رسیده اند چه؟

بی شک برخی از اعضای اقلیت مجلس، سقف مطالبات ما نبوده اند اما ما برای همین کف مطالباتمان هم سنگ تمام گذاشته بودیم. خوب یادم هست که دیدن شیوه لباس پوشیدن و نحوه سخن گفتن شان هم هیچ سنخیتی با ما نداشت اما برایشان در صدر روزنامه، صفحه و ستون می گشودیم و حرف های نصفه و نیمه شان را ویرایش می کردیم تا ملت بی انگیزه ای را متقاعد به حضور در انتخابات کنیم، با این امید که فرداروزی اگر دست ما از مجلس بزرگان کوتاه بود، حداقل آنها صدای بریده ما باشند در ساختمان مجلس شورا.

اما امروز آنچه دیدیم هیچ کم از میدان جشنی نداشت که مرد مسن و جاافتاده ای ناگهان شرم از محاسن سپیدش نمی کند و به سرش می زند وسط یک بزم بی رونق، برقصد تا مجلس گرم کن میدان باشد. کم مانده بود خباز و کواکبیان و باقی یارانش که با رای و لیست اصلاح طلبان بر کرسی مجلس نشسته اند، ناگهان جو و جولان بگیرند و یک قری هم به کمر بیاندازند و بعد برای احمدی نژاد و کردان و مشایی و دیگر حاضران نامدار چنین بخوانند : «جشن بزرگانه، ایشالله مبارکش باد».

این نقدها نه از روی عصبانیت است و نه توقع نابجا. در روزهایی که حتی امامی کاشانی که سالها مدح و ثنا گوی آقا بود و اینک به کم نوری ولایت ایشان اذعان می کند، در روزهایی که حتی آیت الله استادی که در کسوت امام جمعه، موعظه ها برای متقاعد کردن ملت در ولایت مدار بودن می کرد و اینک به تحریم منبر و ترک تریبون نماز جمعه و کلاس درس تهدیدکرده است، در روزهایی که «دعاگو» در کسوت امام جمعه شمیرانات دست از دعاگویی حضرات برداشته است و دشنام گوی ظالمان متقلبان شده است، چگونه است که نیمچه اصلاح طلب های مجلس را جرات و جسارت ترک مجلس نبود؟ چه کم از تابش و نریمان و قنبری و انصاری و هاشمیان و دیگر یارانتان که هم آوازی با آبادگران خیالی را برنتابیده و همدلانه و بزرگوارانه، صندلی رها کرده اند، داشتید؟ چه شد که شما ساز مخالف کوک کردید با مردمی که از آنها رای گرفته بودید و با کسانی که به آنها به عنوان اعضای هیات رئیسه فراکسون اقلیت رای داده بودید؟

گمان نمی کنم اگر پزشکیان که نطق معروفش در مورد بی تابی مدعیان مسلمانی، داد اصولگرایان مجلس را بلند کرده بود، از صندلی بلند می شد و ترک میدان می کرد کسی او را برانداز و منادی انقلاب مخملی می خواند یا فردا جرمی برایش در نظر گرفته می شد. مصونیت پارلمانی شما کجا و مصون نبودن خیل معترضان در برابر باتوم و گاز و گلوله کجا؟

خباز که عضویت اش در حزب تحت نظارت کروبی به تنهایی می توانست برایش جرم باشد اما امن تر از دبیرکل حزب اش تاکنون روزها را سپری کرده و درست در روزهایی که پیرمرد را به همراه فرزند و هوادارانش در بهشت زهرا کتک می زدند، دشوارترین کار او کارت ورود و خروج زدن و نشستن بر صندلی مجلس بوده است، چه می شد اگر نه به تبعیت از دبیرکل حزب اش که به احترام خون جوانان سبز کشته شده در خیابان های کشور، تنها نیم ساعت صندلی سبز مجلس را رها می کرد یا اگر هم می نشست حداقل سیاه می پوشید تا یک اعتراض کوچک باشد در خانه ای که سندش را به نام ملت زدند اما شیرنی جشن اش را به کام دولت نشاندند.

منبع :

http://www.rahesabz.net/story/219/

۱ نظر:

بصیر گفت...

وای بر ما و وای ب ایران که قلم هایی چون علی نژاد را در باید در آن به جرم سبزاندیشی آنان شکست. اما جای تعجب از کسانی چون کواکبیان نداشت که اگر برای مجلس گرمی حرکات موزونی نیز انحام می داد. اصلاح طلبی به اندازد، نیست که هرکس در آن را به سینه اندازد، اصلاح طلبی فکر آزاد است، آزاداندیشی است، سبزاندیشی است.
افرادی که به جیره خواری عادت کرده اند، در هر فضایی به اقتضای آن مجلس لباس می کنند و حال که قدرت در دست بی خردان افتاده، جامه ی بی خردی نیز خوب بر اندام امثال کوامبیان برانداز شده است.