۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

موسوی ثابت می کند




















سلام

این جملات موسوی را بخوانید :

"مردمی که می‌خواهند سرپای خود بایستند باید از نخستین قدم‌هایی که به ناکامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری کنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر که روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حرکت شما به کیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این کلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شکسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی کنید."

دو روز نخست اعتراضات مردمی با سکوت نسبی موسوی و کروبی همراه بود تا در 25 خرداد همراهی این دو نفر با مردم اعتراضات را وارد مرحله ای نو کرد .

در پی آن در زمانی که مقام عظمای ولایت در سخنرانی خود ا.ن را تایید کرد و از همه خواست به تقدیرشان که ریاست ا.ن است گردن بنهند به پدرم گفتم موضع گیری موسوی تعیین کننده ی سرنوشت همه چیز است . هم سرنوشت جنبش سبز و هم سرنوشت خود موسوی . اگر بپذیرد و سکوت کند برای همیشه محو خواهد شد و دیگر نامی از او به نیکی نخواهد رفت . اما اگر بماند جاودانه خواهد شد . موسوی و کروبی ماندند و بزرگ شدند .

پس از این جریان متاسفانه سرشت انسان پرست ما ایرانیان جنبش سبز را باز هم به همان مسیر خطرناک همیشگی برد . بت سازی و انسان پرستی . نام موسوی کلمه ی رمز و ورد زبان همه شده بود . چندی پیش برای یکی از دوستان وبلاگ نویس سبز که نوشته بود : "به خاطر موسوی سبز خواهیم ماند" کامنت گذاشتم که : "به خاطر خودمان و به خاطر ایران باید سبز بمانیم . وگرنه موسوی هم یک ایرانی است ."

امروز با خواندن جملات بالا احترامم به شخصیت موسوی چند برابر شد . او نشان داد که دغدغه اش فراتر از موقعیت و حق خودش است . مانند هر ایرانی دلسوز تکریم خودش را انکار کرد و یادآوری کرد که آزادی و سرافرازی و آسایش مردم مهم است , نه این که چه کسی رییس جمهور شود .

اگر در آن سو ا.ن می گوید که : "وقتی صحبت از نخبگان می شود , خب , ا.ن هم یکی از این نخبگان ... ( تامل پرسشی ) چی ؟ هست " , در این سو کسی هست که در مقابل تبریک سالروز تولدش می گوید جنبشتان را به انسان پرستی آلوده نکنید .

انصافا که موسوی با این حرف برای چندمین بار ثابت کرد که لیاقت جایگاه فعلی اش را دارد . خرد گرایی و منطق تنها راه نجات ماست و اگر قرار باشد که این جنبش رهبری داشته باشد خردگرایی چون موسوی شایستگی این جایگاه را دارد .

پس بیاییم و به همه ی حقوقی که در تمام این سالها از ما گرفته شده فکر کنیم و نه آنچه که در انتخابات روی داده . تلاشمان برای آزادی ایران باشد نه برای بالا بردن موسوی و کروبی و خاتمی و امثال اینها .

به امید پیروزی و آزادی

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

لطیفه


سلام

دیشب با یکی از دوستان درد دل می کردم که شرایط اجتماعی و روحی مردم چنان خراب شده که ملتی که حتی در سنگین ترین مصیبتها ( مثل زلزله ی بنیان کن بم ) مدام جوک و لطیفه می ساختند الان ماههاست که نتوانسته جوک جدید بسازد . دقت کرده بودید که دیگر مدتهاست که جوک جدیدی نمی شنوید و آن جریان مداوم لطیفه سازی در همه ی مناسبتها متوقف شده است ؟ این نشانه ی خوبی نیست . نشانه ی دلمردگی و خستگی است . نشانه ی ناامیدی است . نشانه ی دلزدگی و افسردگی است .

توجه بکنید , خواهید دید که خنده های از ته دل دیگر خیلی کم شده اند و مردم دیگر شاد نیستند . کاش روزی خنده و شادی و رضایت به مردم کشور من برگردد . کاش دوباره , روزی یک جوک جدید بشنویم و از ته دل قهقهه بزنیم . کاش اینقدر نگران فردایمان نباشیم . کاش ...

امروز برخلاف ماههای گذشته بلاخره سنت یاد شده شکسته شد و 3 جوک جدید با محوریت سخنرانی دکتر محمود , رییس جمهور محبوب و صاحب آرای قاطع مردم !!! در مجمع عمومی سازمان ملل رسید . خیلی خوشحال شدم . خواستم که شما را هم در این خوشحالی شریک کنم . به قول صادق هدایت مرحوم "گاس هم" که شنیده باشید . به تکرارش می ارزد . بخندید و دیگران را هم بخندانید . ( با تشکر فراوان از دوستانی که این جوکها را فرستادند ) .

1 ) در جريان سخنراني احمدي نژاد در سازمان ملل،،، رييس سازمان ملل: آقاي احمدي نژاد اين كليد رو بگير حرفات كه تموم شد چراغارو خاموش کن در رو هم قفل كن برو .

2 ) محمود به رهبر : تا «بسم اله» گفتم معجزه شد و يه هاله نوري اومد و آدمها تبدیل به صندلی شدند .

3 ) دفتر ریاست جمهوری اعلام کرد، احمدی نژاد به پیروی از امام علی که در تنهایی برای چاه درد دل می کرد، در مواقع تنهایی به مجمع عمومی سازمان ملل پناه می برد و برای صندلی ها درد دل می کند .

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

نخبه میری





































سلام

امروز شنبه 4 مهرماه از سال نه چندان خوش یمن 88 , استاد بزرگ موسیقی ایران پرویز مشکاتیان را در نیشابور به خاک می سپارند . بهت و ناراحتی که از شنیدن خبر مرگ او مرا فراگرفت توصیف شدنی نیست . چون مدتها با کارهای او و بویژه دو چهارمضراب سنگین و زیبایش در دستگاه سه گاه مانوس بودم و تا حدودی وسعت استعداد و دانش بالا و ذوق بسیارش را می توانستم درک کنم . بویژه احترام من به او چند برابر شد در زمانی که پس از مرگ ایرج بسطامی در یک برنامه ی تلویزیونی در بیان جایگاه هنری مرحوم بسطامی گفت : "من می خواستم مرحوم بسطامی کاری جدید بکند . سبکی جدید بیافریند و خودش باشد . اگر قرار بود همان راه استاد شجریان را ادامه دهد که استاد خودشان در آن جایگاه به کمال بودند . او هم به خوبی خواست مرا درک کرد و با تلاش زیاد سبکی جدید را خلق کرد و بسیار هم موفق بود . " این که جملات آن مرحوم پس از گذشت حدود 6 سال به این وضوح و مو به مو در خاطرم مانده علتش این است که مشکاتیان پس از سالها سابقه ی مشاجره و درگیری و کشاکش خانوادگی با استاد شجریان چنین با انصاف و احترام آنگونه که شایسته ی دو هنرمند بزرگ است یاد کرد . همان روز به پدرم زنگ زدم تا خبراین برنامه را به او بدهم که پبش دستی کرد و گفت : دیدی ؟ دیدی که چطور از استاد شجریان گفت ؟

آنروز مشکاتیان بیش از شجریان و مرحوم بسطامی , خودش را بزرگ کرد . وقتی که از مرحوم استاد قوامی در رابطه با راز پیش رفت در موسیقی پرسیدند پاسخ داد : اخلاق , اخلاق , اخلاق .

مردن امثال مشکاتیان مرگ یک شهروند نیست که آنهم دردناک است . اما ضایعه ای که نبود اساتید و بزرگان هر رشته به جامعه وارد می کند بیش از مرگ یک شخص است . مشکاتیان با توجه به سن کمش می توانست تا سالهای سال منشا اثر باشد . اگر شرایط ناگوار حاکم بر جامعه امثال او را با انواع ناراحتی ها و مشکلات و پریشانی های روانی به کنجی نراند . مشکاتیان به شدت افسرده بود . در خبر خبرگزاری ایرنا آمده بود که مشکاتیان ریاست یک گروه موسیقی را بر عهده داشت که به علت کم کاری او از هم پاشید . کم کاری او آیا از تنبلی ناشی می شد و یا از موسیقی دلزده شده بود ؟

آیا دلیلی جز شرایط پلید حاکم بر اجتماعی ناسالم می تواند هنرمند بزرگی چون مشکاتیان را خانه نشین و عزلت گزین کند ؟

در کنار نابودی تمامی سرمایه های مادی و خدادادی همچون نفت و گاز و معادن و منابع طبیعی و از بین رفتن تمامی اندوخته های سالهای قبل و رفتن آبرویمان در سطح دنیا و تاراج تمامی افتخارات گذشته و دزدیده شدن نام شعرا و دانشمندان سالهای قبلمان توسط کشورهای همسایه و عربی شدن خلیج فارسمان و ... باید شاهد از دست رفتن بزرگان و اساتید رشته های مختلفمان هم باشیم که از فرط بی اعتنایی و محدودیت و فشارهای گوناگون یکی پس از دیگری از سطح جامعه محو شده ویکی یکی از میانمان می روند .

خدا به دادمان برسد انشااله . وگرنه ... .

تصنیف "وطن من" از ساخته های پرویز مشکاتیان با آواز مرحوم ایرج بسطامی و شعری از ملک الشعرای بهار ( اگر اشتباه نکنم ) را که بسیار مناسب حال و روز امروزمان است از این آدرس دانلود کنید . (حجم 1.3 مگابایت )

وطن من

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

تاریخ , لعنت الله علیه






























سلام

تحول در کتابهای تاریخ مقاطع مختلف تحصیلی در پی بیانات گهربار مقام عظمای ولایت مبنی بر مسئله ساز بودن علوم انسانی و لزوم حذف آنها از مواد درسی و رشته های تحصیلی دانشگاهها روی خواهد داد . بر اساس این طرح نامها و زندگی شاهان ( یعنی تاریخ سیاسی ایران ) حذف شده و چهره های علمی کشور تدریس می شوند .

البته تغییر کتابهای تاریخ چیز تازه ای نیست و از روزی که من به خاطر می آورم همواره رهبران از محتوای کتابهای تاریخ نالیده اند و شکایت خودشان را به تیغ حذف و سانسور و تغییرات ناجوانمردانه آراسته اند .

امروز هم همان روند آشنای سابق تکرار می شود . اما اینبار چیزی که متفاوت است این است که استبداد کمر به قتل تاریخ سیاسی این سرزمین بسته است و معتقد است که باید تاریخ زندگی چهره های علمی آموزش داده شود .

حال این پرسش بوجود می آید که : کدام چهره ی علمی ؟ در این که پس از قرون 3 و 4 هجری ما با درخشش فرهنگی و علمی مواجه شدیم و دانشمندان و ادبای بزرگی به دنیای آن روز معرفی کردیم هیچ شکی ندارم . اما اینها هیچ کدام چندان به مذاق نظام ولایت محور جمهوری اسلامی خوش نمی آیند . مثلا تاریخ زندگی ریاضی دان بنام کشور , خیام را می خواهند آموزش بدهند ؟ اویی که گفت :

از جمله ی رفتگان این راه دراز

باز آمده ای کو که به ما گوید راز

هان بر سر این دو راهه از روی نیاز

چیزی نگذارید که نمی آید باز

یا مثلا زکریای رازی را می خواهند بیاموزانند ؟ اویی که حتی ادعای مسلمانی هم نداشت . کاشف الکل بود و برای تمام طول تاریخ مورد ستایش الکل دوستان ؟ نبوت و وحی را نفی می کرد و می گفت انسانی که عقل دارد نیازمند راهنمایی انسان دیگری نیست .

یا ابوعلی سینا که در تفکرات فلسفی اش پیروی خاصی از اسلام نداشت و کارش به جایی رسید که حتی به کفر و الحاد هم متهم شد ؟

آیا فردوسی را ( با فرض اینکه بزرگان فرهنگی هم در این دایره ی تنگ لحاظ شوند ) می خواهند تدریس کنند که در گفتار اندر آفرینش عالم شاهنامه به وضوح هرچه تمامتر بیش از 850 سال قبل از داروین جریان تکامل را به عنوان آغاز جهان ذکر می کند :

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آمد پدید ( انرژی به عنوان نخستین آفریده ی یزدان جهان آفرین )

و در انتها فقط برای آنکه نامی از عقاید اسلامی هم آورده باشد می گوید :

شنیدم ز دانا دگرگونه زین

چه دانیم راز جهان آفرین

خلاصه به هر کدام از چهره های مطرح علمی و ادبی و فرهنگی این سرزمین که بنگریم اثری از تکذیب ولایت مداران و ذوب شدگان در ولایت خواهیم دید . پس دوستان آموزش و پرورشی چه چیزی می خواهند آموزش دهند که دل "مقام" شاد شود ؟

کلید این پرسش در برنامه ی قدیمی و آشنای تقویم تاریخ رادیو است . هر کدام از روزهای سال که شما رادیو را در ساعت پخش این برنامه روشن کنید و آن موسیقی پر سر و صدای دیرآشنا و صدای بم مجری را بشنوید خواهید دید که در کنار هر یک سالروز معقول مثل آغاز جنگ جهانی دوم و یا تولد لویی پاستور و یا قدم گذاشتن نیل آرمسترانگ بر روی سطح ماه حداقل تاریخ تولد و مرگ 3 محدث بزرگ را هم ذکر می کنند .

"امروز مصادف با 635 سالگرد وفات شیخ فلان الدین بهمان آبادی محدث بزرگ قرن نهم هجری است . او صاحب تالیفات بی شماری در زمینه های علم الحدیث و حدیث العلم است که فقط 2 صفحه از آنها باقی مانده است ."

به عنوان چهره های مطرح علمی کشور هم از دانشمندان جوان هسته ای کشور می توانند نام ببرند . مانند همان دختر 16 ساله ی شیرازی که با قابلمه عمل غنی سازی اورانیوم را در زیرزمین خانه شان انجام داد و مانند ماری کوری تحت تاثیر تشعشع اتم ناپایدار اورانیوم غنی شده هم قرار نگرفت . می گویند سرعت دستش به حدی بود که توانست با هم زدن اورانیوم 239 با خلوص پایین ( بوسیله ی ملاقه ) در قابلمه , اورانیوم 235 با خلوص بالا در حد کلاهک هسته ای تولید کند . چنان خلوصی که هیچ سانتریوفوژی تا کنون به آن دست نیافته .

از این دست دانشمندان بسیجی کم نداریم که در کتابهای تاریخ می توان به بچه ها تدریسشان کرد .

امثال نواب صفوی و آیت الله کاشانی و غیره هم که کم نداریم . پس ابدا نگرانی بابت محتوای کتابهای درس تاریخ در آینده نخواهیم داشت .

شما هم هموطن نگران محتوای کتابهای تاریخ نباش .

** عکس : کتاب قانون ابوعلی سینا

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

نابودی توهم محبوبیت































سلام

یکی از بزرگترین برکات جنبش سبز این بود که چشمان ولی امر مسلمین جهان و اطرافیانش را به حقیقتی تلخ کاملا گشود و آن میزان محبوبیت اینان در میان مردم جامعه بود .

تا الان همواره مقام عظمای ولایت معتقد بودند که برخلاف تمامی مشکلات موجود , به دلیل جایگاه اعتقادی خود ساخته شان در میان طیفی از مردم به هر حال محبوبیت دارند . تصور می کردند که به هر روی حرف و فتاویشان میان مردم در رو دارد و همیشه می توان روی بخشی از مردم به عنوان حامیان ولایت حساب کرد.

یکی از مهمترین برکات جنبش سبز این بود که به تمامی کسانی که توهم یاد شده را در ذهن خود می پروریدند ثابت کرد که خیر , محبوبیت که سهل است حتی ذره ای حرف شنوی هم وجود ندارد .

شاید گروهی بگویند که به هر حال در بدترین حالت ا.ن 8 میلیون رای که داشت . بله , ایشان حدود 8 میلیون بنا بر یک اعلام غیر رسمی رای داشت اما به چه ترتیب ؟ اینها کسانی بودند که با گرفتن پول نقد , سهام عدالت , ارزاق عمومی به عنوان هدیه , سیب زمینی رایگان و اضافه حقوق و امثال اینها به ا.ن رای دادند . 8 میلیون که سهل است . 28 میلیون هم که به این شکل به ایشان رای میدادند باز هم در شمار نمی آمدند . چرا که کسی به عنوان هوادار در شمار می آید که بر حسب احساس وظیفه و احساس مسوولیت و نه برای رفع نیازهای مالی قدم به صحنه بگذارد . نظیر شجاعانی که در روز 27 شهریور برغم تمامی جنایات ماههای اخیر نظام آنگونه جسور و بی باک به خیابانها ریختند و قدرت خودشان را نشان دادند . وگرنه کسی که 200 هزار تومان نقد بگیرد که به ا.ن رای بدهد ( اتفاقاتی از این دست در روستاها زیاد افتاد ) در صورت فراخوان رهبری با خود محاسبه می کند که آیا این مبلغ به حضور در درگیری که ممکن است به قیمت جانش تمام شود می ارزد یا نه ؟ نگفته پیداست که این افراد محاسبه گر و سود جو هرگز وزنه هایی قابل اتکا نیستند .

پس اکنون نظام کاملا می داند که دیگر هیچ جایگاهی در میان مردم ندارد و آن دسته که اهل تفکرند همگی مخالف نظام هستند ( آندسته هم که فکر و نظری در این باره ندارند که خنثی و منفعل هستند . ) .

دیگر گفتمان , گفتمان فریب و نیرنگ نیست . گفتمان زور است . توان نظامی و انتظامی .

به همین دلیل است که دیگر از سخنرانی و مصاحبه ی چهره های سیاسی و مذهبی مطرح کشور ( همان روال آشنای سالهای گذشته ) کمتر اثری می بینیم و بیشتر سخنرانی ها و مصاحبه های کسانی در جریان است که در سالهای گذشته در سکوت مطلق بودند .

مانند فرمانده ی سپاه , فرمانده ی بسیج , فرمانده ی ناحیه ی انتظامی تهران بزرگ , فرمانده کل نیروی انتظامی و ... . این افراد مصاحبه می کنند تا بکویند اگر کسی خلاف میل ما رفتار کرد با او چه می کنیم . در گذشته چهره های تاثیر گذار می آمدند و مردم را به حمایت و همراهی نظام تشویق می کردند . ولی امروز دیگر نظامی ها و شبه نظامی ها و دست اندرکاران قضایی , فضای رسانه ای کشور را در اختیار گرفته اند برای تهدید و تخریب .

به نظر من همین تئوری زور هم باطل است . چون به هر حال آن پاسدار , آن بسیجی و آن انصار حزب الله مگر از کجا آمده اند ؟ از همین مردم هستند . بخواهند بکشند باید دوست و پسرعمو و دختر همسایه و دبیر سابق دبیرستان و همشهری و هموطنشان را بکشند . یک , دو , ده نفر را که کشتند ناگاه به فکر می افتند که چرا ؟ برای چه ؟ به چه قیمتی ؟

این گونه بود که وقتی در سال 57 درگیری ها شدید شد عده ای در خیابانها کشته شدند , اما در کوتاه زمانی تمامی ارتشی ها و شهربانی چی ها اسلحه ی خود را تسلیم کرده و به مردم پیوستند و آنکسی که به نیروی نظامی اتکا داشت نه به مردم , ناچار شد که روزهای پایانی عمرش را با درد و بیماری آواره ی دنیا شود و همچون سلطان محمد خوارزم شاه زار بزند که : "از چندان ممالکی که تصرف کردم امروز چند زرع باقی نمانده است تا در ان به آسودگی بمیرم ؟ "

**پی نوشت :

ضمنا دیروز ضایعه ای بزرگ به جامعه ی موسیقی ایران وارد شد و پرویز مشکاتیان در سن 54 سالگی دنیا را وداع گفت .

لطفا به هر زبانی که مومنید برای روح این هنرمند بزرگ درخواست آمرزش و آرامش کنید .

روحش شاد و صد حیف که به این زودی رفت .


۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

تحریک به خشونت































سلام

در روزهای اخیر از تمامی قراین و شواهد به وضوح پیداست که نظام از آنچه که ممکن است در روز قدس اتفاق بیافتد به شدت نگران و متوحش است . این مساله که تمامی اعیاد نظام که 30 سال است مایه ی دلخوشی سردمداران آن است تبدیل به عزا شده و یکی یکی لغو و کنسل می شوند بماند کنار.

نکته ی جالب در رفتار نظام برخوردی است که با مسئله ی روز قدس می کند . روز قدس و تمامی شعارهایی که سالهاست در مورد آن و آرمانش و علت برگزاری اش داده می شود شرایطی را ایجاد کرده بود که به هیچ روی نظام نمی تواند آنرا مانند عزاداری مرقد آیت الله خمینی به بهانه ی تعمیرات کنسل کند . از طرفی هم برای برگزاری راه پیمایی که بیست و چندسال است سنگین ترین هزینه های مادی و معنوی را به گرده ی مردم تحمیل کرده نمی توان محدودیت و بگیر و ببندهای امنیتی چندانی پیاده کرد .

راه کار نظام برای مقابله با این تهدید جدید در نوع خود جالب توجه است . از چند روز قبل جو تهدید و ارعاب تقویت شده و روند پلمپ ها وبازداشتها هم گسترده تر شده است .

اسناد دفتر کروبی را می برند و پس از آن اعلام می کنند که ( حالا دیگر ) سندی دال بر هیچ سوء رفتاری وجود ندارد . بازداشت اطرافیان کروبی هم یکی دیگر از این اقدامات عجیب بود . از طرف دیگر مقام عظمای ولایت در میان سخنانش مخالفان را هدف قرار داده و می گوید که مراقب باشید که دشمنان در این راهپیمایی اسباب تفرقه نشوند . تفرقه بد است .

اگر نظام می خواست که شرایط را کنترل کند و اوضاع را به سمت آرامش هدایت کند عرفا نباید دست به چنین حرکاتی می زد . اما می بینیم که اجرای نمایشهای محرکی چون موارد بالا در آستانه ی یک واقعه ی مهم پیچیدگی اوضاع را بیشتر کرده است . به عقیده ی من نظام در تلاش است تا با تحریک خشم مردم آنانرا وادار به خشونت کند تا به بهانه ی لازم برای حذفهای گسترده دست یابد . اتفاقی که در سالهای 61 و 67 هم افتاد و با بهانه ی حرکات مسلحانه و تروریستی مجاهدین خلق , هزاران نفر از کسانی که یا مخالف نظام بودند یا گمان می رفت باشند یا در آینده بشوند را از دم تیغ گذراندند و صدای اعتراض هیچ کس هم بلند نشد . امیدواری نظام این است که امروز هم با تحریک مردم و وقوع چند اتفاق خشونت آمیز دوباره دست به قلع و قمع و نابودی مخالفان بزنند و مجددا قدرت را برای خود بیمه کنند . البته در ماههای اخیر ثابت شد که خشونتی از طرف مردم وجود نداشته و هر چه بوده از طرف مامورین دولتی بوده . اما باز هم باید صبر کرد و دید که این کش و قوس تا کجا پیش خواهد رفت و نیروهای دولتی تا کجا می توانند خودشان از جمعیت معترض جدا بدانند و جان نثار رهبر باقی بمانند .

** معتقدم که به دلیل اینکه تمامی ابزارهای قدرت در دست نیروهای نظام است تنها راه نجات مردم در دوری از خشونت و عدم تفکیک میان خودشان و مردم عادی حاضر در راه پیمایی است . یعنی که سبزها نباید دور هم جمع شوند و گروه تشکیل بدهند . در عین نزدیک هم بودن نباید خودشان را از مردم جدا کنند , به چند دلیل .

این کار باعث می شود که امکان انجام حرکات خشونت بار و دستگیری سبزها کمتر شود . از طرف دیگر اگر که خشونت نیروهای دولتی اتفاق افتاد گریبان همه را می گیرد و آنهایی هم که طرفدار جنبش سبز نیستند از آسیب در امان نخواهند بود تا بدانند که حقیقت نظامی که پیرو اش هستند چیست .

به امید پیروزی و آزادی .

۱۳۸۸ شهریور ۲۱, شنبه

اوباما و بقای دولت ایران




















سلام

در خبرها داشتیم که اوباما پیشنهاد داده که به جای 12 میلیارد دلار دارایی های بلوکه شده ی ایران در آمریکا 16 فروند ایرباس نو و مدرن به ایران واگذار شود تا بحث طلب ایران از آمریکا به پایان رسد و گشایش دری باشد برای آغاز مذاکرات .

از طرف دیگر با توجه به ابهامات بسیار زیاد موجود در بسته ی پیشنهادی ایران و مشخص نکردن تکلیف برنامه ی هسته ای پیش بینی می شد که این بسته هم گره ای از کار فروبسته ی دولت ایران و جهان باز نکند که برخلاف همه ی این گمانه زنی ها دولت آمریکا شتاب زده اعلام کرد با همین بسته هم حاضر است که با ایران مذاکره کند .

شتاب و دستپاچگی آمریکا که به هر بهانه و ترتیبی که شده می خواهد دولت ایران را پای میز مذاکره بکشاند نشانه های خوبی برای ما مردم به جان آمده از استبداد نظام حکومتی ایران ندارد .

آنطوری که از شواهد بر می آید نگرانی های بوجود آمده از راهپیمایی روز قدس و تصمیم طرفداران جنبش سبز مبنی بر حضور گسترده در آن , نه فقط دامن مسوولان داخلی و رهبر , بلکه دامن تمامی حامیان خارجی آنها را هم گرفته است .

در این که نظام جمهوری اسلامی و مسوولان افراطی اش بهتر از هر کس دیگری منافع قدرتهای بزرگ را تامین می کنند هیچ شکی نیست . بارها و بارها این امر ثابت شده و نیازی به ذکر مثال و مصداق نیست . ( اینکه گفتم افراطی به این دلیل بود که فرد میانه رو و خردگرایی همچون خاتمی نشان داد که منافع مردم ایران را بیشتر از سایرین تامین می کند )

حال به نظر می رسد که گفته ی یکی از دوستان وبلاگ نویس که پس از انتخاب اوباما در مقاله ای گفته بود : "او با ما نیست" به تحقق پیوسته استه با یک تغییر جزیی .

این دوست عزیز تحلیل کرده بود در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم هرگز رابطه ی مناسبی بین رییس جمهورهای دموکرات آمریکا و دولت ایران وجود نداشته و دلایل کافی هم برای اثبات ادعایش آورده بود , از جمله این که در دوره ی کارتر , عضو حزب دموکرات , شاه ایران سرنگون شد و وزارت امور خارجه ی دولت او بود که بیشترین حمایت را از انقلابیون به عمل آورد و در انتها نتیجه گرفته بود که چون اوباما هم دموکرات است پس با دولت استبدادی ایران رابطه ی خوبی نخواهد داشت و " او با ما نیست " .

گفته ی این دوست عزیز با تغییری جزیی به وقوع پیوسته و آن تغییر این است : اوباما با ما مردم ایران نیست . بلکه در جهت منافع کشور متبوع خود با دولت ایران هست . دستپاچگی کامل او در دعوت هرچه سریع تر دولت ایران به مذاکره و امتیازات دور از ذهنی که حاضر است در این راه بدهد نشان از آن دارد که ابدا نمی خواهد سرنگونی یا تغییرات گسترده و احتمالا دموکراتیک در ایران را ببیند . برخلاف مسوولان کوتاه فکر دولت ایران او خطر نارضایتی گسترده ی مردم و برخوردهای خشونت بار را به خوبی می داند و برای آنکه جلوی اتفاقات احتمالی آینده را بگیرد سریعا دست به کار شده و حتی از غرور خود و دولتش خرج می کند تا به هر ترتیبی شده این طفل شیطان و نا آرام را پای میز بکشاند و با زیر بال و پر گرفتنش جلوی سقوطش را بگیرد .

این می تواند برای همه ی آن دوستانی که چشمشان و امیدشان به مداخله ی آمریکا بود نقطه ی روشنگری باشد که بدانند دولت آمریکا فقط ادعای برقراری عدالت در دنیا را دارد . چون در تعریف یک نظام دموکراتیک آمده است که : "دولت دوکراتیک فقط و فقط یک وظیفه دارد و آن عمل به خواست مردمش است ."

یعنی اینکه دولت آمریکا فقط در برابر منافع مردم آمریکا مسوول است و بس . اگر این منافع اقتضا بکند هواپیمای مسافربری ایران را در آسمان خلیج فارس هدف دو موشک پیاپی قرار می دهند ( پرواز 655 ایران ایر ) و اگر اقتضا کند به عراق و افغانستان و ویتنام و پاناما و کوبا و هر جای دیگری لشکر می کشند و اگر هم لازم باشد ژست انسان دوستی و صلح طلبی می گیرند . به هرحال سرنخ همه ی این اقدامات و تصمیمات در منافع داخلی آنهاست و در مورد ما هم متاسفانه اراده ی آنها گویا بر حفظ همین نظام و دولت استوار شده است .

اگر کشور ما تغییر می خواهد فقط کار خودمان است نه هیچ کس دیگر . در همان دوره ای که آنگلا مرکل شدید ترین اعتراضات را به سرکوب مردم در خیابانهای شهرهای ایران می کرد نیروهای امنیتی با وسایل خریداری شده از آلمان مردم را مصدوم و مضروب می کردند .

پس هم وطن بدان که : " کس نخارد پشت من , جز ناخن انگشت من " دستت را به زانوی خودت بگیر و برخیز .

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

کارنامه ی اجرایی یکی دیگر از وزرای دولت نهم




























ا.ن در یکی از جدیدترین اظهار لطفهایش نسبت به وزرا در رابطه با صادق محصولی گفته است : ایشان در دوران انتخابات چنان از لحاظ جسمی تحت فشار بودند که بعضی اوقات حتی نمی توانستند بنشینند .

ا.ن قبلا هم در تمجید از کارنامه ی یکی دیگر از وزرای دولت نهم , دکتر کامران باقری لنکرانی او را به هلو تشبیه کرده بود که باید خوردش .

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

آن سبو شکست و آن پیمانه ریخت






















سلام

نظامهای استبدادی از آنجایی که تمامی امکانات کشور را بسیج می کنند برای تامین منافع یک یا فقط چند نفر و در این رهگذر حقوق همه ی مردم را پایمال و نابود می کنند مواجهه با اعتراضات مردمی برایشان امری عادی و قابل پیش بینی است . از این رو همواره خودشان را آماده ی رویارویی با این مشکل می کنند .

در سالهای قبل هم درگیری مردم با جمهوری اسلامی را در مقاطع مختلف دیده و شنیده بودیم و وجه اشتراک همه ی این درگیری ها سرکوب شدید و بی گذشت همه ی معترضین از طرف نظام بوده است .

بازداشت و محرومیت از حقوق اجتماعی و محاکمه و شکنجه و تجاوز و اعدام و قتلهای شبانه در تمامی این درگیری ها ابزار محبوب نظام برای ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه بوده است . هم اکنون هم در اعتراضات پس از انتخابات 22 خرداد همه ی این جلوه ها را در رفتار نظام بوضوح می بینیم , اما این بار یک تفاوت بزرگ با دفعه های قبل به وجود آمده است .

درگذشته بازداشت غیر قانونی بود , شکنجه بود , تجاوز بود و اعدام هم به وفور . اما پس از افتادن آبها از آسیاب تنها راهی که برای آسیب دیدگان وجود داشت خزیدن به کنج تنهایی بود یا فرار از سرزمین مادری .

اما امروز می بینیم که همزمان با گسترش خشونت در نظام که با شلیک مستقیم به مردم در حال اعتراض در خیابانها به نقطه ی اوج خود رسید ( من تصور نمی کنم مرحله ی بالاتری از سرکوب باقی مانده باشد ) شهامت و شجاعت هم در میان مردم به بالاترین مراحل خود رسیده است .

اینکه خبرگزاری های دولتی ایران که تا یک ماه پیش به کلی منکر هر دستگیری یا شکنجه و قتل و خونریزی و تجاوزی می شدند و مطرح کننده ی آنرا هم مرتد و مهدور الدم خطاب می کردند , خودشان اعلام کنند که در کهریزک چه ها که اتفاق نیافتاده و با خانواده های شهدا گفت و گو کنند و با آسیب دیدگان و شکنجه شده ها مصاحبه ی تلویزیونی انجام شود و در پی همه ی اینها اعلام شود که صدها مورد شکایت از نیروی انتظامی به دستگاه قضایی رسیده نشان از این واقعیت خوشایند دارد که دیگر آن ممه را لولو برد . دیگر گذشت روزگاری که دودمان شخص دستگیر شده را به باد می دادند و طرف از ترس صدایش در نمی آمد .

دیگر مردم ایران خودشان را در محاصره ی قوای دولتی تنها و بی پناه نمی بینند . دنیا امروز از جنبش سبز حمایت می کند و صدای مظلومیت ملت ستم دیده ی این کشور به گوش همه رسیده و دیگر حمایت زیر جلکی قدرتهای بزرگ نمی تواند همانند سال 67 دلگرمی نظام برای سرکوب گسترده ی مردم باشد . دیگر بهترین دوست دولت ما گدای سرکوچه است ( هوگو چاوز ) . نظام از هم اکنون باید بداند که همدلی ایجاد شده در مردم دقیقا همانی است که در سال 57 بود . در سالهای گذشته هرگز ندیده بودیم که نیروهای اوپوزسیون خارج از کشور این طور همراه و هم صدا و یکپارچه از جنبش مدنی ایران دفاع کنند و مردم در پی مشتی که به صورتشان می خورد بجای فرار به شخص مهاجم اعتراض کنند . عکسی که در بالا می بینید به وضوح اثبات گر همین مدعا است . مردمی که از اتوبوس پیاده شده اند ( زن و مرد ) بدون ذره ای ترس و وحشت به ماموران خطرناک نظام حمله برده اند تا از هموطنشان دفاع کنند .

دیگر گذشت آن روزگار . آن سبو شکست و آن پیمانه ریخت . سحر نزدیک است .

** ( به این عکس علاقه ی خاصی دارم . هر از گاهی بازش می کنم و با لذت هرچه تمامتر دقایقی نگاهش می کنم . برایم بسیار امیدبخش است . )

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

اعترافات , راه بن بستی که با اصرار پیموده می شود


دکتر صادق زیبا کلام در مطلبی که درسایت حزب اعتماد ملی منتشر کرده از خاطراتش از دکتر عبدالله رمضانزاده سخنگوی دولت اصلاحات سخن گفته .

اینکه اتاقهایشان در دانشگاه تهران روبری هم بوده و دکتر رمضانزاده مدام گرسنه بوده و برای خوردن و بحث سیاسی به اتاق زیبا کلام می رفته . از این گفته که بر سر هاشمی و خاتمی اختلاف نظر داشته اند ولی در بحث مراعات هم را می کرده اند .

از روزی گفته که دکتر رمضانزاده را تازه دستگیر کرده بودند و چند نفر از دانشجویانش تکه کاغذی به در اتاقش چسبانده بودند با این متن : " دکتر رمضانزاده دوستت داریم، همیشه استادمان باقى خواهى ماند و ما هم همیشه شاگردت، خیلى هم برایمان اهمیت ندارد که بیایى پشت تلویزیون و بگی[ ...] "

نوشته که پس از خواندن این کاغذ بغضش ترکیده و نوشته که وقتی چهره ی نزار و تکیده ی رمضانزاده رابر صفحه ی تلویزیون دیدم تازه فهمیدم آن چیزی را که دانشجویان او دیده بودند و من ندیده بودم .

بیشتر نگفته , اما نگفته پیداست . اعترافات و اعلام خزعبلاتی با همان مضامینی که خودتان بهتر از من در جریانش هستید کمترین تاثیری در جامعه نداشته . نه ا.ن محبوب شده و نه جنبش سبز بد نام . هرآنچه که نصیب شب پرستان شده بی اعتبار شدن ابدی روش کهنه ی استبدادگران در اعتراف گیری و انحراف اذهان عمومی از واقعیت های موجود است .

هرچه بیشتر گذشت ما کمتر تاثیر دیدیم از پخش اعترافات در تلویزیون . البته تاثیر داشت , ولی اثر منفی بر روی طرفداران ا.ن , نه بر روی هواداران جنبش سبز . اگر قضیه ی خرسی که به خرگوش بودن اعتراف می کرده تا امروز یک لطیفه محسوب می شد امروز دیگر یک واقعیت عینی است . نه قابل انکار است و نه موثر . دیگر کسی با خود نمی گوید : ای داد بی داد . دیدی که همه ی اینها خائن بودند ؟ دیدی که حق با ا.ن بود ؟ دیدی که ولایت مطلقه بر حق بود ؟

دست اندر کاران اما با وجود آگاهی کامل از موج منفی ایجاد شده بر علیه خود و بیدادگاه فرمایشی شان باز هم با اصرار تمام این راه به بن بست منتهی را ادامه می دهند . نه صرفا به این دلیل که نمی خواهند اشتباهشان را بپذیرند , بلکه به نظر من هدف آنها که در روزهای اول تخریب روحیه و ایجاد فضای رعب و وحشت بوده حالا تغییر کرده و به تلاش برای پرونده سازی برای سران اصلاحات تبدیل شده است .

در تمامی جلساتی که برگزار می شود متهمان هر آنچه که می گویند ( گویانده می شوند !! ) برای این است که به این نتیجه برسند که سران اصلی اغتشاشات باید دستگیر بشوند .

در وبلاگ ابطحی پست جدید گذاشته می شود که همین مطلب تکرار شود . ائمه ی جمعه ی شهرهای بزرگ بر همین امر تاکید می کنند . خلاصه به عقیده ی من تلاش برای پرونده سازی برای سه رهبر اصلاحات تنها دلیلی است که دور باطل بیدادگاه اعترافات را توجیه می کند .

گو اینکه خودشان هم به خوبی می دانند که دست کم در شرایط امروز حتی کوچکترین اقدام در تعرض به این سه نفر عواقب وخیمی برای نظام دارد .

در شرایطی که حتی شهامت برگزاری نماز عید فطر در مصلی چندین میلیاردی تهران و اجرای مراسم شبهای قدر در مزار بنیانگذار انقلاب وجود ندارد چگونه می توان به دستگیری سران اصلاحات پرداخت ؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه


































زبان آتش

(فریدون مشیری)

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن.

زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.

برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟

گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست

اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار

موسیقی بی همتای هنرمند سبز استاد محمدرضا شجریان با همراهی شعر جاودان مرحوم فریدون مشیری روح را پرواز می دهد . رحمت به روح آن یکی و دراز باد عمر این یکی .

لینک دانلود :

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

نقش اهریمن نابکار در همه چیز






















در وبلاگ یکی از دوستان ( شب بارانی ) مطلب جالبی خواندم با این مضمون که اگر به این فرض محال فکر کنیم که خدا نیست و هیچ وقت نبوده چه واکنشهایی خواهیم داشت ؟ حسرتها و ترسها و خلع های بوجود آمده جالب خواهند بود .

من به ذهنم رسید که حق با ایشان است . ما ارزش هر پدیده ای را بر اساس منافع خودمان می سنجیم . حتی موضوع بودن یا نبودن خدا هم بلافاصله فکر ما را به دنبال آنچه که انجام داده یا نداده ایم می برد و نه چیز دیگری .

در همین راستا موضوع جالبی یادم آمد . همواره یکی از ایراداتی که وعاظ شیعی به شکل نه چندان منصفانه و صحیح به آیین زرتشت مطرح می کنند این است که زرتشتیان دوگانه پرست هستند و خدای خوبی ( اورمزد ) و خدای بدی ( اهریمن ) را می پرستند . حال آنکه پرستش اهریمن امری دور از ذهن و غیر ممکن به نظر می رسد . اگر به اندیشه ی زرتشتیان مراجعه کنید می بینید که از آنجایی که یزدان پاک را سرچشمه ی همه ی خوبی ها می دانند بدی ها و پلیدی های دنیا را از اهریمن بدکردار می دانند و این به معنی پرستش او نیست . حال آنکه این هم اصل قضیه نیست .

چند سال پیش به مطلبی برخوردم از یکی از بزرگان ادبی . ایشان توضیح زیبایی داشتند در این رابطه :

" بر اساس اندیشه ی زرتشت چون هر آنچه که در دنیا هست زاییده ی آفرینش خداوند بزرگ است و خدا همیشه سرچشمه ی نیکی هاست اصولا بد در دنیا وجود ندارد . بلکه این ما انسانها هستیم که بر اساس منافع خودمان پدیده های طبیعی را ارزش گذاری کرده و خیر و شر می نامیم . "

اگر باران نبارد و خشک سالی شود برای ما بد است . محصولمان می خشکد و با کم آبی مواجه می شویم . پس می گوییم که این بد و اهریمنی است . حال آنکه طبیعت توازن خودش را به خوبی حفظ می کند , اگر اینجا کم بارید در جای دیگری بیشتر می بارد و جبران می شود . اگر گرم باشد می گوییم اهریمنی است حال آنکه در نقطه ی دیگری سرد تر است و تعادل حفظ می شود . این ما هستیم که همه چیز را با سنگ منافع خودمان می سنجیم .

ریشه ی این تقسیم پدیده ها به دو گروه خیر و شر به کیش میترایی باز می گردد که قدیمی تر از آیین زرتشت است و بسیار خرافاتی . در دوره ی ساسانی که نظام حکومتی تصمیم گرفت حکومت اعتقادی و سیاست دینی داشته باشد ناچار شد آیین زرتشت را به شکلی تغییر دهد که هماهنگ با خواسته ها و نیازهای حکومتی اش باشد . باید اعتقاد به گونه ای طراحی می شد که بتوان با آن مردم را به بند کشید و 435 سال بر آنان حکومت کرد .

پس چاره ی کار را در آن دیدند که که خرافات کیش میترایی را وارد آیین زرتشت کنند و ملغمه ای بوجود آورند تا روحانیون را بر اندیشه ی مردم سوار کند و آن شد که به ناگاه الاهه های مختلف سر برآوردند . الاهه ی آب , الاهه ی زمین , الاهه ی خورشید و صد البته اهریمن نابکار که هرچه بدی پیش آمد بشود گردن او انداخت .

اگر اهریمن باشد دیگر گناه گرسنگی و فقر و بیماری و هجوم دشمن و سرکوب مخالفان و غیره به عهده ی اوست نه شخص دیکتاتور و جماعت چاپلوس و فرصت طلب اطرافش .

در این حالت همه چیز تبدیل می شود به قضا و قدر . قضا و قدر هم که از قدرت ما خارج است و خودش خود به خود اتفاق می افتد . پس شما از شاهنشاه بزرگ نخواهید که در برابر دشمن متجاوز از کشور دفاع کند .

از ایشان نخواهید که با اوضاع نابسامان اقتصادی بجنگد و در فکر اصلاح امور باشد . پدیده اهریمنی است و آنچه که از ما بر می آید دعا کردن است و بس .

جالب آنجاست که اینها آنقدر تکرار می شوند که کم کم خود بوجود آورندگانش هم باورشان می کنند . مثل شاه سلطان حسین صفوی که وقتی اشرف افغان شهر به شهر جلو می آمد و در حال تصرف کامل ایران و قتل عام مردم بود به جای آنکه چاره ای بیندیشد و مقاومت و مقابله ای بکند آش نذری و حلوای سحر آمیز می پخت و جادو و جنبل می کرد و دعای ندبه می خواند برای نابودی اشرف . سرانجام هم تاج و تخت و همه ی زنان و چشمانش را تقدیم کرد که باز هم کم بود و بعد از کوتاه زمانی کشتندش .

امروز هم اگر مردم به جان آمده از ظلم و ستم اعتراضی می کنند هرگز کسی از حکام به ذهنش نمی رسد که چیستی و چرایی قضیه را بررسی کند . بلکه بلافاصله همان قالبهای قدیمی به کار گرفته می شوند . عامل دشمن , خودفروخته , خودباخته , جاسوس , معاند , برانداز و ... برچسبهایی هستند که آنقدر استفاده شده اند که دیگر خود استفاده کننده ها هم باورشان کرده اند .

اگر گرایش به مذهب دست پخت آقایان در میان نسل جوانی که از بدو تولدش جز دروغ نشنیده کم رنگ و ضعیف می شود علت در نحوه ی آموزش علوم انسانی جست و جو می شود و . . . .

این گونه است که امروز هم همه چیز به گردن اهریمن پلید انداخته می شود تا کسی احساس گناه و اشتباه نکند .

ما صادر کردیم یا شما ؟










































































سلام

از آغازین روزهای انقلاب 57 تمامی مبانی تشکیل حکومت از نظامهای کمونیستی الگو برداری شدند . با نگاهی به ظاهر سیستم سیاسی و حکومتی کشور همه جا نشانه های کمونیسم را می دیدید .

همه به هم برادر و خواهر می گفتند , لباسها و سر و وضع ساده و ترجیحا ژولیده و ژنده مرسوم شد, گردن ثروتمندان را می شکستند , قدم به قدم در خیابانها به ایست و بازرسی برمی خوردید , جاسوس بازی و فضولی در کار و زندگی سایرین به شدت در میان مردم رواج داده شد و دهها مورد دیگر که همگی نشانه های حکومتهای کمونیستی بودند .

اما یکی از بارزترین ویژگیهای نظامهای کمونیستی که در جمهوری اسلامی ایران هم نمود ویژه ی داشت تصمیم قطعی برای صدور انقلاب به جهان بود . یعنی نظامی که هنوز مشخص نبود بتواند خودش را سر پا نگه دارد می خواست تمام دنیا را مشابه خود کند و مدیریت کل جهان را به عهده بگیرد و اینها همگی از این قاعده سرچشمه می گرفتند که نظام , نوجوانی نوپا بود , خام و بی تجربه .

در سالهای بعد که انقلاب به زمینهای سفتی برخورد کرد ایده ی صدور انقلاب به دنیا به بوته ی فراموشی سپرده شد . به این معنی که کوران حوادث اندکی پختگی سیاسی به نظام داد تا بفهمد که باید کلاه خودش را بچسبد . این بود تا آنکه کودکی نابالغ به نام ا.ن به هر تقدیر در سرزمین گل و بلبل به قدرت رسید و باز هم فیلش یاد هندوستان کرد که ما باید دنیا را مدیریت کنیم .

از سال 84 به این طرف آمار افسانه ای درآمد نفت ایران می توانست با همه ی ضعفها و اشتباهات و حماقتها و کجرویهای دولت باز هم یک روند رو به رشد را برایمان به ارمغان بیاورد که متاسفانه ایده ی کودکانه ی اداره ی دنیا و صدور انقلاب ولایی به کل جهان کار را برعکس کرد . در آمد نفت که سوخت و تمام شد بماند , صندوق ذخیره ی ارزی هم صندوقچه ای متروک تبدیل شد , خالی و فراموش شده .

آمار هزینه های دولت در کشورهای دیگر دنیا هرگز منتشر نشده و شاید در آینده هم نشود . اما از نشانه هایی جزیی می توان به ابعاد فاجعه آمیز کلیت آن پی برد .

نیازی به ذکر مصادیق نیست که به شما ثابت کنم این فرایند جز ضررهای افسانه ای چیزی برای ما نداشته . بی آبرویی در دنیا و زیان مالی باور نکردنی . فقط ذکر یک نمونه شاید ابعاد فاجعه را تا حدی نمایان کند .

لیگ برتر فوتبال در کشور انگلستان هم اکنون بهترین و پولساز ترین لیگ فوتبال در دنیا است . این لیگ در فصل 2008-2009 میلادی ( فصل قبل ) رکورد درآمد زایی را شکست با مبلغ 1.5 میلیارد دلار درآمد .

چند ماه قبل یک کامیون از طریق مرز بازرگان وارد خاک ترکیه شد که معدل 18.5 میلیارد دلار پول نقد و شمش طلا حمل می کرد و دولت ترکیه از صدقه سری این هدیه ی الاهی دوران سخت بحران مالی دنیا را به سلامت سپری کرد .

( توضیحات کامل در مورد این فاجعه را از اینجا بخوانید )

1.5 میلیارد درآمد آن تشکیلات عظیم و آنهمه صرف وقت و برنامه ریزی عالی و مدیریت مدرن و چه و چه کجا ؟ یک قلم خروجی پول برای کمک به حزب الله لبنان ( احتمالا ) کجا ؟

آنچه که اهمیت بیشتر ی دارد این مسئله است که ببینیم نتیجه ی این هزینه های عجیب و غریب از جیب مردم مظلوم ایران چه بوده ؟ آیا انقلاب صادر شده ؟ آیا خامنه ای ولی امر مسلمین جهان شده ؟ آیا ا.ن رییس جمهور تمامی کشورهای مخالف آمریکا شده ؟

حالا مردم ایران اعتراض به این روند را آغاز کرده اند . بدون خشونت , بدون خونریزی ( از طرف مردم ) بدون ترور ( مثل سالهای اول دهه ی 60 ) بدون اعتصاب . فقط و فقط اعتراض می کنند . حال بازتاب این اعتراضات در دنیا دیدنی است . حمایت و همراهی بخش بزرگی از مردم دنیا دور از ذهن و باورنکردنی بوده است . راهپیمایی هایی که در حمایت از مردم ایران در نقاط مختلف دنیا برگزار شد گرچه که اغلب به دعوت ایرانیان خارج از کشور بود اما با حضور گسترده ی غیر ایرانی ها مزین شد . کنسرتهای بسیاری با نماد سبز جنبش ایران ( مثلا کنسرت u2 ) برگزار شد . شوی مد و لباس معتبر ایتالیا , گاتینونی با دستبندهای سبز و شعار : "ندا زنده است " اجرا شد , پیام های بسیاری از طرف بزرگان همه ی عرصه ها , ورزش و هنر و سیاست و فلسفه و غیره خطاب به مردم ایران با مضمون حمایت و همراهی منتشر شد که شما خواننده ی محترم بهتر از من می دانید .

یکی از جدیدترین این حمایتها حضور داوران جشنواره ی فیلم مونترال کاناداست که با شال گردن های سبز مقابل دوربینها ظاهر شدند و به طبع آنها تماشاگران مراسم افتتاحیه با نشانها و بادکنکهای سبز حمایت خود از مردم ایران را اعلام کردند و این پایان کار نیست و به قول خود اهالی نظام : " نهضت ادامه دارد "

حالا یک ذهن منصف و عاقل لازم است که قضاوت کند آیا ا.ن و خامنه ای انقلاب و مدیریتشان را صادر کرده اند یا ما جنبش سبزمان را ؟

آنها چه هزینه ای کرده اند و ما چه هزینه ای ؟ البته قبول دارم که ما تعداد زیادی از بهترین جوانان این مرز و بوم را از دست دادیم . چه آنهایی که کشته شدند و چه آنهایی که با شکنجه و تجاوز و سلول انفرادی و غیره روح و جسمشان نابود شده .

اما باز هم قابل قیاس نیست نتیجه ی این دو تلاش برای صادرات .

درایتی لازم است تا درک کنیم که برای صدور اندیشه مان صداقت لازم است , نه نیرنگ . تعقل لازم است , نه لمپنیسم و جاهل بازی . دوستی و محبت لازم است , نه قداره بندی و گردن کشی .

اما کجاست آن تعقل و ادراک ؟ کجاست چشم بینا و گوش شنوا ؟