۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

عزت و اقتدار 5.3 درصدی


سلام

در وبلاگ : کمی تا قسمتی ابری با این خبر برخورد کردم که فحوای اصلی کلام آن این بود : پاسخ دولت ایران به پیش نویس توافق وین که مبتنی بر ارسال 75 درصد از 1500 کیلو اورانیوم غنی شده با خلوص 5.3 درصد ایران به روسیه برای رساندن خلوص آن به 20 درصد , برای استفاده در راکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران و تحویل گرفتن آن از فرانسه است به زودی اعلام می شود .

( احتمالا ایران به نقش فرانسه اعتراض خواهد کرد و سایر موارد را خواهد پذیرفت . )

***

اما این خبر حاوی نکات بسیار جالبی است . راکتور تحقیقاتی دانشگاه تهران را سالهاست که داریم و استفاده می کنیم . تا همین چند ماه پیش هم مدام تمام مسوولان کشور فریاد می زدند که : " از حقوق هسته ای نمی گذریم و ما باید برق هسته ای تولید کنیم" . بعضی وقتها که خشم غلبه می کرد و هیجان زده می شدند هم از زبانشان در می رفت که : " بله , سلاح اتمی هم تولید می کنیم ." امروز که روسیه ی جنایتکار عزیز راکتور نیروگاه بوشهر را نمی دهد و شرایط اقتصادی دولت سپاه پاسداران به حد مرگ بحرانی است و رابطه شان هم با تمام دنیا قطع شده است و کفگیر هم به تمامی به ته دیگ خورده همه ی آمال هسته ای ما به گشتن چرخ راکتور مینیاتوری دانشگاه تهران محدود شده است .

دیگر صحبت غنی سازی اورانیوم منتفی شده و خودمان پیشنهاد می دهیم که اورانیوم 5.3 درصد غنی شده مان را بدهیم به برادر روسیه و آنرا 20 درصد غنی شده از آنها تحویل بگیریم که ایشان هم شرط گذاشته اند که آنرا به فرانسه تحویل بدهند و ما از فرانسه بگیریم . این نقطه ی عطفی مهم است برای همه ی آنهایی که سر بلند بودند از ایستادگی دکتر ا.ن در برابر قدرتهای بزرگ .

در رابطه با درصدهای بالا ( 5.3 درصد و 20 درصد ) بد نیست بدانید که برای راه اندازی نیروگاهی مانند نیروگاه اتمی بوشهر اورانیوم 65 تا 67 درصد غنی شده مورد احتیاج است . پس از 4 سال تلاش دولت نهم و به جان خریدن همه ی تحریم ها و صدمات , تشکیلات هسته ای ما توانسته اند تنها 1500 کیلوگرم اورانیوم با خلوص 5.3 درصد تولید کنند و دوستان عزیزتر از جان حاضر شده اند که الباقی راه تا 20 درصد را برایمان طی کنند . حال 5.3 درصد را با 65 درصد مقایسه کنید و خودتان قضاوت کنید که مملکت هسته ای ما در کجای استفاده از انرژی هسته ای ایستاده .( این در حالی است که اگر بخواهند بمب اتم تولید کنند درصد خلوص را باید به بالاتر از 95 درصد برسانند ) 4 سال زمانی است که ما برای دستیابی به 1500 کیلو اورانیوم 5.3 صرف کرده ایم که اگر همین مقدار را هم به 65 برسانیم خوراک یکماه نیروگاه بوشهر خواهد بود . دیگر خودتان حساب کنید که برای تولید سوخت یکسال چقدر زمان لازم داریم .

روی سخنم با آنهایی است که در سال 86 بلافاصله در نتیجه ی تبلیغات صدا و سیما تمام غرورشان را پیوند خورده با انرژی هسته ای دیدند و به خیابانها ریختند و حق مسلمشان را خواستند . ببینید که حق مسلمتان چه بوده و امروز چه بلایی به سرش می آید . ببینید که آنهایی که می گفتند ما مطالب واجب تر از انرژی هسته ای بسیار زیاد داریم خائن هستند یا شمایی که بدون هیچ آگاهی و مطالعه ای صرفا در اثر تبلیغات خونتان به جوش می آید و جو زده می شوید و از دشمنان وطنتان حمایت می کنید ؟

تمام این دشواری ها و تحریم ها و بی آبرویی ها و فشارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را تحمل کردیم برای همین قدر اورانیوم 5.3 درصد که آنرا هم دو دستی تقدیم روسیه کنیم ؟ این بود همه ی آن عزت و افتخار و اقتدار ؟

نکته ی جالب تر آن است که بدانید چه امتیازات و چه باجهایی باید به روسیه و سایر کشورهای قدرتمند داد تا همین مقدار اورانیوم بی مصرف و بدرد نخور 20 درصد غنی شده برایمان فراهم کنند .

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

گم شده


سلام

با دوستی گفت وگو میکردیم . به اینجا رسید که مقام ( همان مقام معظم رهبری خودمان ) را شدیدا حس قدرت و تسلط فرا گرفته و احساس می کند قادر متعال است در این کشور . دوستم گفت : بله , وقتی ارتش و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی با آن همه نیروی آموزش دیده و تسلیحات و موشک و چه و چه از جلویش رژه می روند باید هم احساس قدرت کند , همانطور که شاه پس از قدرتمند شدن ارتشش احساس کرد .

با خودم گفتم که آیا موشکهای کرم ابریشم و کروز و چه و چه خریداری شده از چین و روسیه برای دفاع از مرزها نیستند ؟ مگر آنها را در برابر مردم خودی هم می شود استفاده کرد ؟ می شود در میدان انقلاب تهران موشک شهاب 3 زد تا صدای اعتراض مردم خاموش شود ؟ می شود از کلاهک هسته ای محمود نشان برای ساکت کردن مردم اصفهان و شیراز استفاده کرد ؟ هواپیماهای پایگاه چهاردهم شکاری , مشهد را بمب باران می کنند ؟

آیا سوراخ دعا گم نشده ؟

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

کلام نور :



پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسانم !!

مقام معظم رهبری

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

سرانجام طمع کار


سلام

<< در روزگاران قدیم سه دوست هم سفر در راهی به ویرانه های قلعه ای برخوردند . برای استراحت به درون قلعه رفتند که با دیدن موشی که سکه ی طلایی به دهان داشت کنجکاو شدند . پس از تعقیب موش به گنج بزرگی برخوردند . بسیار خوشحال شدند و رقص و شادمانی کردند . تا گنج را کاملا از زیر خاک در آوردند غروب شد . پس برای آنکه به دام دزدان و راهزنان نیافتند تصمیم گرفتند تا فردا صبح در همان جا بمانند و پس از آن از آنجا بروند .

توافق کردند که گنج را به سه قسمت مساوی تقسیم کنند . اما برای شبشان غذا نداشتند . با قرعه کشی قرار شد که دوست سومی برای خرید غذا به شهر برود . پس از رفتن او اولی و دومی که دیگ طمعشان به جوش آمده بود تصمیم گرفتند به محض برگشتن , او را بکشند تا سهمش را بین خودشان تقسیم کنند . یک ساعت بعد که سومی از شهر برگشت دونفر دوستش در کمینش بودند . با زدن قطعه سنگهای بزرگ به سرش اورا کشتند .

سپس هر کدام به کنجی خزیدند تا کمی استراحت کنند . دومی از همین فرصت استفاده کرد و اولی را در حالی که داشت دستهای خونی اش را پاک می کرد از پشت سر مورد حمله قرار داد و کشت . حالا دیگر دومی تنها شده بود و کل گنج هم به خودش می رسید . احساس سبکباری و خوشحالی می کرد . با خیال راحت رفت تا از غذایی که سومی از شهر خریده بود بخورد . چند دقیقه بعد از شدت دل درد به خودش می پیچید و بعد از بالا آوردن کمی خون و غذایی که خورده بود از نفس افتاد و جان داد .

چون نفر سوم که غذاها را از شهر خریده بود آنها را مسموم کرده بود تا از شر دو دوستش خلاص شود . هر سه نفر دوست طمع کار مردند و گنج ماند برای طمع کاران بعدی . >>

این داستان کهن را به روایتهای مختلف حتما شنیده بودید . هدفم از تکرار آن این بود که احساسم را در مورد آینده ی ایران بیان کنم .

درست است که با تمامی ابزار های ممکن ( تقلب و انحصار طلبی و تهمت و خونریزی و تجاوز و ... ) راست جدید همه ی طیف ها و گروههای سیاسی را کنار زده و تمام قدرت و ثروت کشور را به دست گرفته . اما مطمئن هستم که همانطور که گذشتگان خردمندمان در این داستان عبرت آموز گفته اند این گنج صاحبان دیگری خواهد داشت . چون صاحبان ظاهری امروز که بدون استحقاق و از طریق عبور از روی حق و خون و زندگی و آبروی گروه بزرگی از مردم ایران به این ثروت دست پیدا کرده اند هرگز به تقسیم آن به سهم های مساوی رضایت نخواهند داد .

دعوای تقسیم همان چیزی است که من بارها در نوشته های گذشته ام نوید آنرا داده بودم با نام : جنگ قدرت . نشانه های آنرا هم در مطلب : "سردار نقدی , نشانه ای از جنگ قدرتی سهمگین" به خلاصه توضیح داده بودم .

سپردن فرماندهی بسیج به یک بعثی عراقی و خطاب سردار جعفری به مراجع تقلید که : "شما لطفا ساکت" نشان می دهد که دوستان برای هم نقشه کشیده اند .

چه بهتر .

می مانیم و از تماشای این نمایش لذت می بریم . قطعا آنکس که می ماند مردم هستند و آنکس که میرود طمع کارانی هستند که بسیار بیش از حقشان از این سرزمین می خواستند .

امیدوار باش هموطن من .

ایران از آن من و توست و سرانجام طمع کار هم از دیرباز همان بوده که در قصه ها آمده است .

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

شخص اشتباه , در جای اشتباه





سلام

حتما در جریان هستید که نرگس کلهر دختر مهدی کلهر ( مشاور رسانه ای ا.ن ) از دولت آلمان درخواست پناهندگی کرده است . به سخنان آقای کلهر در واکنش به این اتفاق توجه کنید :

«این موضوعی است که نرگس باید پاسخ دهد نه من. چون هیچ اطلاعی از تصمیم او نداشته‌ام و البته هرگز نیز درصدد تحمیل دیدگاه خود به فرزندانم نبوده‌ام. فقط می‌دانم چند بار قرار شد فیلمی که ساخته پخش شود، که این امر محقق نشد، بعد هم دلش خواست و رفت. من طبق اعتقادی که داشته و دارم، برای هیچ یک از فرزندان از رانت استفاده نکرده‌ام. پس از اینکه نرگس پارچه سبز به دستش بسته و با رسانه‌های غربی مصاحبه کرده به خود او مربوط است.»

«نرگس ۲۵ سال دارد و مادر او به دلیل اینکه من با آقای احمدی‌نژاد در همان سال‌ها (۸۴) همکاری می‌کردم، درخواست طلاق کرد و این امر نیز متحقق شد. امروز نیز وی یکی از مخالفان آقای احمدی‌نژاد است و در حال حاضر در دانشکده صدا و سیما تدریس می‌کند.»

«من در هر صورت نرگس را فرزند خود می‌دانم. گمان می‌کنم که او توسط دشمنان مملکت اغفال و نقش ابزار تبلیغاتی آنها را ایفا کرده است.»

نگفته پیداست که جنس این فرد با سایر دست اندرکاران و اطرافیان ا.ن متفاوت است . غیر از جمله ی آخر که از سر ترس و ناچاری بیان شده سایر جملات نشان از یک ذهن باز و یک تفکر دموکراتیک دارد .

آقای کلهر را من از خرداد سال 84 روزهای پس از پیروزی ا.ن در انتخابات آن سال به خاطر دارم . در شرایطی که هنوز خاتمی رییس جمهور بود و ا.ن تازه به عنوان پیروز انتخابات معرفی شده بود جناب آقای کلهر که به عنوان یکی از فعال ترین اعضای ستاد انتخاباتی وی نامزد پست وزارت فرهنگ یا معاون اولی رییس جمهور مطرح بود یک مصاحبه ی جنجالی مرتکب شد !!!!

او در مصاحبه ای با یکی از شبکه های ماهواره ای صدا و سیما اظهاراتی کرد که صدای مراجع تقلید و بزرگان نظام را در آورد .

ایشان در آن مصاحبه ی کذایی گفتند که : آقای دکتر ( همین ا.ن خودمان ) ابدا به محدودیت و بگیر و ببند معتقد نیستند . ایشان معتقدند که باید فضای کشور برای همه ی نظرات باز باشد . حتی برنامه داریم تا خوانندگان لس آنجلسی به ایران برگردند و در همین جا فعالیت کنند . آقای دکتر معتقدند پوشش خانمها باید شاد باشد و از رنگها و طرحهای شاد در آنها استفاده شود . حتی خانمها می توانند از لباسهای سنتی و محلی ایرانی استفاده کنند و ... .

خلاصه فضایی که ایشان در آن مصاحبه تصویر کرد هیچ کم از پاریس نداشت . آن روز مطلب را با ناباوری هر چه تمامتر خواندم و دو روز بعد با خنده ای از ته دل تکذیبیه ی ایشان را هم خواندم که گفته بودند هر چه در آن مصاحبه گفتم نظرات شخصی ام بود و ربطی به آقای دکتر ( همان ا.ن ) نداشت .

خلاصه ایشان به عنوان تنبیه پست وزارت یا معاون اولی را از دست داد و به معاونت رسانه ای بسنده کرد . در همان زمان با خودم فکر می کردم که احتمالا این از آن دسته افراد ساده دلی است که به راحتی گول شعارها را می خورند و آن مصاحبه چکیده ی تمامی دروغهای سخنرانی های تبلیغاتی ا.ن است که عوام فریبی از سر و روی همه شان می بارید . آن سخنان به مذاق جناب کلهر خوش آمده و در یک اقدام عجولانه همه را گردآوری کرده و در آن مصاحبه عرضه کرده بود . احتمالا در آن روزها از خوشحالی شبها خوابش هم نمی برده و در رویای یک تحول عظیم فرهنگی در کشور بوده , به رهبری دکتر و به معاونت خودش . اما هنوز هم نمی توانم از شگفتی بیرون بیایم که چطور ممکن است ؟ کسی که در متن ساختار مدیریتی ا.ن بوده , یکی از مدیران رده بالای ستاد تبلیغاتی اش بوده و زیر و بالای همه ی فعالیتها و تحرکات را می دیده و با امثال داوود ا.ن و هاشمی ثمره و علی آبادی و زریبافان در ارتباط بوده چطور نمی توانسته حقیقت امر را تشخیص بدهد و این چنین فریب تبلیغات صد تا یک غاز ا.ن را نخورد ؟

در حالی که تمامی وابسته های به این طیف افراد عامی و کم سواد و سود جو و منفعت طلب و نیرنگ باز هستند این فرد با این ادبیات و این طرز فکر در میان آنها چه می کند ؟ احساس نمی کند که در این میان وصله ی ناجور است ؟

به مناسبت همین ناهم خوانی با محیط هم بود که آن سال در ابتدای راه دولت از حلقه ی نزدیکان بیرون گذاشته شد و پست سطح پایینی مثل مشاور رسانه ای نصیبش شد . امروز هم به مناسبت همین ناهمخوانی است که دخترش بجای استفاده از موقعیت پدر و گرفتن چندین مدرک دکترا و چند پست دولتی و بستن قراردادهای نان و آبدار و ساخت فیلم تبلیغاتی برای ا.ن به دنبال اعتقاد قلبی اش می رود و فیلمی می سازد که در ایران مجوز پخش نمی گیرد و با شال گردن سبز با مطبوعات غربی مصاحبه می کند .

آیا بهتر نبود آقای کلهر از روز اول در جایی قرار می گرفت که موافق شرایط فکری و شخصیتی اش می بود ؟ آیا کمتر تحقیر نمیشد ؟ آیا کمتر مشکل پاسخ گویی به مافوق پیدا نمی کرد ؟ آیا خانواده اش راحت تر و سرافراز تر نبودند ؟ آیا بازهم مجبور می شد برای توجیه خود , خانواده و همسرش را زیر سوال ببرد و اختلافات خانوادگیش را در رسانه ها مطرح کند ؟ بگوید که من ناچار شدم در سال 84 همسرم را به خاطر مخالفت با دکتر ترک کنم ؟ ( و همسرش هم با ارایه ی دلیل و مدرک ثابت کند که تا سال 87 با هم زیر یک سقف زندگی می کرده اند )

وسوسه ی ننگین و چسبناک قدرت و پست و مقام چه ها که نمی کند با افراد !!!

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

سردار نقدی, نشانه ای از جنگ قدرتی سهمگین


سلام

می گویند تاریخ تکرار می شود . بیش از هزار سال قبل خلفای عباسی که مسیر دیکتاتوری را به تمامی طی کرده بودند آهسته آهسته اعتمادشان را نسبت به همه ی اطرافیان خود از دست دادند و نه ایرانی های دربارشان را محرم می دانستند و نه اعراب درگاه را . پس روی به غلامان ترک آوردند که هم بسیار قسی القلب و خشن بودند و هم بسی سرسپرده و بی اختیار .

امروز مقام عظمای ولایت هم به همین درد مبتلا شده اند . از در و دیوار و راست و چپ می ترسند و نگرانند . سپاه را همه کاره کرده و از آن هم می ترسند . پس روی به غلامان عرب آورده اند . در گارد ضد شورش از لبنانی ها استفاده می کنند و فرمانده ی بسیج هم عرب عراقی میشود .

]جالب است که پس از غارت همه جانبه ی منابع و دارایی های ایران برای رسیدگی به کشورهای جنگ زده ی اطراف مانند افغانستان و عراق و لبنان , حال نوبت پستها و جایگاههای مدیریتی کشور است که قربانی بازیهای سیاسی و جنگ قدرت رهبران کشور شوند . احتمالا از این به بعد هر کدام از چریکهای لبنانی شرکت کننده در سرکوبهای خیابانی که درصد هوشش آنقدر باشد که زبان فارسی یاد بگیرد می تواند پست مدیریتی مهمی در کشور به دست آورد .[

از روزهای ابتدایی اعتراضات خیابانی مردم , من بر این باور بودم که با گذر زمان حرارت اعتراضات به سردی خواهد گرایید که یک روند طبیعی و قابل پیش بینی بود . با این حال به پایان کار نظام امیدوار بودم . چون باور داشتم که آنچه که پایان نظام را رقم خواهد زد نه اعتراضات مردمی که جنگ قدرت ویرانگر ناشی از یکدست کردن فضای سیاسی کشور خواهد بود . جناح اصلاح گرا ( چپ ) کلا از صحنه محو شد و در پی این فرآیند جناح راست به دو شقه شد . راست سنتی که قدیمی هایی مانند عسگر اولادی و طبسی و ناطق نوری و ... بودند و راست جدید که به طور خلاصه طیف ا.ن می شود نامیدش . در طی 4 سال اخیر راست قدیم ضعیف و ضعیف تر شد تا راست جدید روز به روز قوی تر شود . حالا که راست قدیم هم برخلاف تصور خودشان ( که هنوز خود را صاحب قدرت می دانند ) کلا به کناری افتاده نوبت راست جدید است که دچار شکاف شود . اما این بار دیگر از دو شقه شدن خبری نیست که راست جدید احتمالا ریش ریش خواهد شد .

با روی کار آمدن ا.ن پروژه ی سپردن کل کشور به سپاه پاسداران برای حفظ قدرت رهبری پیاده شد . گویا امروز آهسته آهسته روندی پیش آمده که منافع طیفی از سپاه با منافع رهبری تداخل پیدا کرده است یا پیش بینی می شود که در آینده پیدا کند .

دستور رهبر مبنی بر کنار گذاشتن رحیم مشایی و در صحنه ماندن وی با یک پست من در آوردی ( ریاست نهاد ریاست جمهوری ) نشان از آن دارد که دیگر اراده ی رهبر بالاترین اراده ی موجود کشور نیست . از طرفی سخنان اخیر سردار جعفری که خطاب به مراجع گفته که ساکت باشند نشان از آن دارد که سپاه می خواهد از تمام قدرتش برای کنار زدن هر رقیبی استفاده کند , حتی اگر این رقیب علما باشند . ممکن است بعد از علما این غول زورمند دامن پدر خودش را بگیرد که گفته اند :

یکی بچه گرگ می پرورید********** چو پرورده شد خواجه را بر درید

پس به همین دلیل رهبر در برابر سپاه از آخرین اسلحه ی باقی مانده که بسیج باشد می خواهد استفاده کند . یک غلام عراقی ( و به احتمال زیاد بعثی ) را فرمانده ی بسیج می کند تا گوش به فرمان و آماده ی دفاع از حریم ولایت باشد .

اما از طرفی این ننگ بزرگ که یک عراقی در راس نهادی قرار گیرد که اوج افتخارش دفاع از ایران در برابر تجاوز عراق بوده می تواند لطمه ی سنگینی به این آخرین چاره ی رهبر بزند .

( در آن صورت وضعیتی بر کشور حاکم می شود که دیگر حامیان خارجی همچون آمریکا هم نخواهند توانست در راستای منافع خود نظام را به همین شکل نگه دارند .)

از همه ی این نشانه ها می توان دریافت که پیش بینی یاد شده در حال تحقق یافتن است و جنگ قدرت در رده های بالا کار را به جای باریک کشانده و روشن شدن وضعیت نهایی نظام را نزدیک می کند .

باید صبر کرد و آینده را دید .

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

کدام یک ؟ صراحت یا سیاست شاغلامی ؟


سلام

دوست خوبم مدیر وبلاگ جامعه که همیشه به من لطف داشته اند و جزو معدود بازدید کنندگانی هستند که مطالب وبلاگ را می خوانند در نقد مطلب جدید من : "خلعت جدید برای سردار نقدی" نوشته بودند که لحن مطلب تند است . البته ایشان یک نکته ی دیگر را هم اشاره کرده بودند که سردار نقدی عضو باند هاشمی رفسنجانی هستند و دیگر نمی خواهند که تندروی را ادامه دهند . با وجودی که قراین و شواهد نشان از سرسپردگی کامل سردار نقدی به مقام عظما دارند من در این مورد نظری نمی دهم , چون اطلاعاتم منحصر به اخبار مطبوعات است .

اما در ارتباط با نکته ی نخست : با تشکر فراوان از احساس مسوولیت و راهنمایی های خوب مدیر وبلاگ جامعه می خواستم در رابطه با تند بودن لحن مقاله توضیحات و تفکر خودم را بیان کنم .

درآبان سال 1369 زمانی که نشریه ی گل آقا آغاز به انتشار کرد ما دو نشریه ی طنز دیگر به نامهای طنز و کاریکاتور و خورجین در کشور داشتیم . اما گل آقا نخستین نشریه با رویه ی انتقادی بود . با توجه به سن و سال و نسلی که مرحوم کیومرث صابری فومنی بنیانگذار گل آقا به آن تعلق داشت محافظه کاری بیش از حد یکی از بنیان های فکری ایشان بود .

یکی از مهمترین اصولی که مرحوم صابری به عنوان آموزش برای جوانان مطرح می کرد این بود که صراحت آفت طنز است . مدام این را تکرار می کرد و تیمی به سرپرستی مرحوم مرتضی فرجی در هیئت تحریریه گرد آورده بود که در کنار ممیزی شدید , تلاش می کردند همه ی جوانان را از کار کنار بگذارند تا مبادا کسی در این نشریه اندکی صراحت به کار ببرد و سر و کار صاحبان نشریه به مسوولان بیافتد .

در سالهای پس از ریاست جمهوری خاتمی که درگیریهای سیاسی تشدید شد و با حضور عطاالله مهاجرانی فضای مطبوعات کشور باز شد و تنفس برای دوره ای کوتاه آزاد تر و راحت تر شد لحن مطبوعاتی ها هم صریح تر و تند تر و گویا تر شد و این مقارن با تولد نسلی جدید از مطبوعات با کیفیت بسیار بالاتر از قبل بود . صبح امروز , نشاط , خرداد و بسیاری دیگر کیفیتی از کار مطبوعاتی را به نمایش گذاشتند که تا آن روز در کشور بی سابقه بود . طبعا نشریات طنز کشور هم از این تحول بی نصیب نماندند و نشریاتی همچون توانا از راه رسیدند و با گردآوری تمامی جوانان مستعد کاری فراتر از حد معمول ارایه دادند .

ویژگی مهم این نشریات جدید طنز , صراحت لهجه ی آنها بود و حمله ی بی پرده شان به مشکلات سیاسی و اجتماعی آن روزگار . در این میان اقبال گسترده ی رویه ی جدید در میان مردمد, محافظه کاری امثال مرحوم صابری را به کناری راند و مهجور کرد . تا آنجا که خود مرحوم صابری در سال 81 به این نتیجه رسید که نشریه اش را تعطیل کند .

این واقعه مربوط به سال 81 است و امروز سال 88 . در آن زمان هنوز محمد خاتمی رییس جمهور ایران بود و همه چیز در کشور در روال نسبتا معقول و معمول یک نظام سیاسی در جریان بود . امروز که همه چیز از حالت عادی خارج شده و دیکتاتوری نظامی سپاه چهره ای مشابه کشورهای کوچک و بی نام و نشان آمریکای جنوبی مانند گینه و گویان به کشورمان داده است آیا جایی برای پرده پوشی و محافظه کاری باقی مانده ؟ در شرایطی که چند سال تلاش مرحوم صابری برای حفظ تئوری محافظه کاری اش ( به قول خودش سیاست یکی به نعل یکی به میخ ) در 7 سال پیش با شکست کامل مواجه شد آیا شایسته است که امروز ما عقب گردی به 19 سال پیش داشته باشیم ؟ آن هم در شرایطی که سرعت و شدت وقایع سیاسی در کشور تا این حد زیاد شده است ؟ وقتی نظام با این صراحت رودر وری خواست مردم می ایستد و هر کس را که کوچکترین اعتراضی بکند یا می کشد و یا در کهریزک و اوین جسما و روحا نابود می کند و آبرویشان را هم می برد آیا مجاز است که ما در لفافه حرف بزنیم و با گوشه و کنایه اشاره ای به مشکلات و خواسته هایمان داشته باشیم ؟

آیا شایسته نیست که با زمان حرکت کنیم و در سال 2009 زندگی کنیم ؟ آیا دیگر زمان امثال مرحوم صابری دیگر سپری نشده ؟

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

خلعت جدید برای سردار نقدی


سلام

سمت جدید سردار نقدی مبارک باد .

ایشان که در جریان نبرد با دولت خاتمی رشادتها از خودش نشان داده بود چنان افراط کرده بود که دیگر همفکرانش هم نمی توانستند از او حمایت کنند در شرایط بحرانی فعلی مجددا به کار فراخوانده شد تا از تجربیات ارزنده و سوابق درخشانش به خوبی استفاده شود . گویا بسیج در اعتراضات پس از انتخابات آنطوری که مقام عظمای ولایت دوست داشته اند قاطع و کوبنده و کشنده ظاهر نشده و با آمدن سردار نقدی قرار است این روح به بسیج تزریق شود .

نکته ی جالب در این انتصاب نمایش شمشیر در روی لباس است . نظام می خواهد به مردم نشان دهد که به هیچ عنوان به دنبال حل مسالمت آمیز بحران و پایان مشکلات نیست و می خواهد همه بدانند که تنها چیزی که در ایران حکومت می کند زور است و بس . به قول مرحوم مشیری : زبان آتش .

گویا توهم قدرت بسیار فراتر از حد تصور در میان مسوولان رده بالای کشور ریشه دوانده . همه ی حرکات اینها نشانگر آن است که کشور صرفا با تکیه به نیروی سپاه و بسیج اداره خواهد شد و هیچ بویی از بهبود اوضاع معیشتی مردم و مدیریت کشور هم به مشام نمی رسد .

شخصا احساس می کنم که نظام تصمیم گرفته که در کنار توافق با آمریکا با حرکات تحریک آمیزی نظیر انتصاب سردار نقدی یکبار برای همیشه از شر همه ی مخالفان خلاص شود .

همانگونه که در سال 67 پس از توافق با قدرتهای بزرگ برای پایان جنگ با عراق مجوز برخورد با مخالفان را گرفتند و در عرض چند روز هزاران مجاهد یا متهم به مجاهد بودن را در زندانهای سراسر کشور از دم تیغ گذراندند .

امروز هم تئوری حاکمیت این است که هم اکنون که در آستانه توافق نهایی و برقراری رابطه با آمریکا هستیم می توانیم به عنوان امتیاز از آنها مجوز برخورد با مخالفان را گرفته و مجددا برای 20 سال خودمان را بیمه کنیم . پس از این 20 سال هم رهبر عوض شده و رهبر جدید باید خودش تدبیر بقا را بکند .

شاید همه چیز به همین منوال پیش برود و برنامه ریزی های نظام همگی محقق شده و به بار بنشینند , اما شرایط امروز با شرایط آن روزگار یک تفاوت اساسی دارد . دنیای امروز دیگر دنیای بسته ی سال 67 نیست که مردم فقط روزی 6 ساعت شبکه ی 1 و 5.5 ساعت شبکه ی 2 سیما را به عنوان تنها منبع خبری و اطلاعاتی و سرگرمی خود داشته باشند و آگاهی شان منحصر به گفته های تلویزیون و شایعات باشد .

از طرفی در سال 67 حکومت با گروهی به نام مجاهدین خلق طرف بود که از همه نظر در اقلیت قرار داشتند و پس از سالها درگیریهای خیابانی و ترور و بمب گزاری و انفجار و چه و چه مطلقا منفور مردم بودند . کسانی که صرفا به دنبال قدرت سیاسی بوده و حکومت را از آن خود می دانستند .

اما امروز مردمی به جان آمده از سختی ها و فشارهای زندگی , نابودی همه ی بنیان های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی , تحقیر و توهین مداوم و نداشتن هیچ چشم انداز روشنی برای زندگی خود و فرزندانشان هستند که بدون هیچ خشونتی به دولت اعتراض می کنند .

دیگر نمی توان اینها را از دم تیغ گذراند و برای مردم قصه هایی از خطرناک بودن این جماعت گفت . چون اینها خود مردم هستند . امروز اگر نظام پارازیت های مرگ بار بر فضای شهر می پراکند بسیجی و غیر بسیجی همه با هم در خطر سرطان قرار خواهند گرفت . اگر سردار نقدی و ابواب جمعی اش بخواهند مردم را قلع و قمع کنند پسر عموها و برادران و دوستان و همسایه های خودشان را هدف قرار داده اند .

درست است که نظام برای حفظ قدرتش تا آخرین لحظه مقاومت خواهد کرد , اما کارش هم بسیار دشوار تر از سال 67 خواهد بود و نهایتا تعداد مردم از تعداد گلوله های آنها بیشتر خواهد بود .

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

آبرو و عزت ما در خاک روسیه


سلام

در خبرها آمده بود که دولت حاضر شده است که غنی سازی اورانیوم را به خارج از ایران ( خاک روسیه ی جنایتکار عزیز ) منتقل کند .

معنی این خبر این است که تمام سالهای گذشته که ا.ن با لجاجت و سرسختی اصرار داشت بر خلاف تمامی منافع و مصالح مردم ایران عمل غنی سازی را آنهم در ابعاد تولید بمب اتم و نه در اندازه ی نیروگاه هسته ای ادامه دهد راه به بیراهه و نا کجا آباد بوده و اکنون نظام متوجه شده است که اشتباه کرده .

4 سال سخت ترین شرایط برای مردم رقم زده شد و بیشترین حجم لطمات اقتصادی و اجتماعی و جهانی به مردم ایران و آبرویشان وارد شد تا کشور بتواند برخلاف خواست تمام دنیا اورانیوم غنی کند . امروز پس از 4 سال رییس جمهور شجاع و مبارز اعلام می کند که غنی سازی در ایران متوقف و به روسیه منتقل میشود . یعنی تمام این 4 سال عذاب و سختی مردم دود شده و به هوا رفته است .

یعنی کشک . یعنی طرفداران سینه چاک ا.ن بدانند که تا چه حد در نوشتن یادگاری بر دیوار این فرد اشتباه کرده اند . یعنی کلاهشان را بالاتر بگذارند .

یعنی شش سال قبل که خاتمی فرآیند غنی سازی برای تعامل بهتر با دنیا متوقف کرد کار درستی کرده بوده .

این بود سرنوشت همه ی عزت و سربلندی ایران که خلاصه شده بود در غنی سازی اورانیوم .

اگر نمی دانید بدانید که اینها راههای بدست آوردن دل دوست هستند . یعنی برادر اوباما . وگرنه روسیه که سالهاست ما را در قواره ی یک گاو بزرگ می دوشد .

در تاریخ 21 شهریور مطلبی نوشتم با این عنوان : "اوباما و بقای دولت ایران" . در آن توضیح دادم که از قراین و شواهد پیداست که اوباما می خواهد ا.ن را به هر قیمتی شده نگه دارد . چون وجود او برکات زیادی برای قدرتهای بزرگ دارد . امروز با انتشار این خبر نظر همراهی اوباما و ا.ن تایید شد .

مشخص است که ضعف و انحطاط ما کاملا به نفع قدرتهای بزرگ است و اگر ما با ثبات و قوی باشیم آنها نگران خواهند بود . پس عامل انحطاط و نابودی را حمایت می کنند تا بماند و منشا خیر و برکت باشد برای مردم آنها . ( ما از بین رفتیم فدای سرشان ) .

حالا من مانده ام معطل که چرا باید میلیاردها دلار خرج می کردیم و تمامی بنیان های سیاسی و صنعتی و اقتصادیمان را نابود می کردیم تا بفهمیم که نباید بر خلاف خواست قدرتمندان کاری انجام دهیم ؟