۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

افشاي نام و نشان يکي از شهدايي که مخفيانه در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شد



































«سعيده پورآقايي» قرباني جنايت لباس شخصي‌ها

اطلاعات جديدي درباره‌ي يک شهيد گمنام جنبش سبز از دو روز قبل به «موج سبز آزادي» رسيد که در اين دو روز جزئيات آن را مورد بررسي قرار داديم و از صحت آن مطمئن شديم. اين خبر دردناک حاکي از آن است که يک دختر ديگر، همچون «ترانه موسوي»، قرباني جنايت‌پيشگي برخي بسيجييان-بسيجي نماها- شده و پس از آن هم جنازه‌ي وي با اسيد سوزانده شده و در نهايت بدون حضور خانواده‌اش به صورت مخفيانه در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است. جالب است؛ تقدير اين بوده که خبر اين جنايت، درست در روزي منتشر شود که دولت کودتا نمايش تشکيل کابينه را در دستور کار دارد؛ دولتي که بي‌اغراق با خون‌ريزي و جنايت بر سرکار آمده است.

به گزارش موج سبز آزادي، سعيده پورآقايي (آمايي) دختر جواني است که اکنون پيکر او در يکي از قبور گمنام قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است. سعيده پورآقايي تنها فرزند جانباز شهيد عباس پورآقايي (آمايي) است که در يکي از شب‌هاي پس از کودتا در حالي که به الله اکبر گفتن شبانه بر پشت بام خانه‌شان در خيابان دولت تهران مشغول بود، از سوي نيروهاي لباس شخصي وابسته به بسيج دستگير شد و پس از 20 روز جنازه او در يکي از سردخانه‌هاي جنوب تهران از سوي مادرش شناسايي شد. اما مسئولان ذي‌ربط از تحويل جنازه به مادرش خودداري کردند و حالا پس از هفته‌ها بي‌خبري خانواده‌اش مطلع شده‌اند او به صورت مخفيانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.

بر اساس اين گزارش، خانواده اين شهيد جنبش سبز طي هفته‌هاي اخير به شدت تحت فشار بودند تا از افشاي ماجرا خودداري کنند. اما بالاخره سکوت درباره اين ماجرا شکسته شد و ماجراي تاسف‌برانگيز ظلمي که بر اين فرزند شهيد رفته، از سوي برخي افراد مطلع، شرح داده شده است که «موج سبز آزادي» براي رعايت مسائل امنيتي از ذکر نامشان معذور است.

به گفته‌ي مطلعان، سعيده پورآقايي پس از بازداشت مورد تجاوز وحشيانه قرار گرفته و سپس به قتل رسيده است. متجاوزان جنازه‌ي وي از زانو به بالا در اسيد سوزانده‌اند تا آثار اين جنايت شنيع به صورت کامل از بين برود. سپس خانواده‌ي وي تحت فشار قرار مي‌گيرند تا علت مرگ دخترشان را بيماري شديد کليوي اعلام کنند.

اين موضوع در حالي اتفاق مي‌افتد که جنازه‌ي سعيده اساسا به خانواده تحويل نشده است و شنيدن خبر بيماري سعيده موجب تعجب اقوام وي شده است که اطمينان دارند سعيده سابقه‌ي هيچ نوع بيماري نداشته است؛ و همين دروغ بود که در نهايت به افشاي ماجرا منجر شد.

گفتني است مراسم ختم شهيد سعيده پورآقايي (آمايي) روز شنبه هفتم شهريور به صورت محدود در مسجد جامع قلهک (محل زندگي وي) برگزار شد و نمايندگاني از جنبش سبز براي همدردي با خانواده داغدار اين شهيد مظلوم در اين مراسم حضور يافتند.

لازم به ذکر است که برخي اطلاعات تازه که به محض تکميل منتشر خواهد شد، نشان مي‌دهد اکثر کساني که به صورت مخفيانه و بي‌نام و نشان در بهشت زهرا دفن شدند، دختراني هستند که مورد تجاوز وحشيانه‌ي نيروهاي امنيتي و شبه نظامي قرار گرفته‌اند و دفن شبانه و غيرقانوني آن‌ها نيز براي جلوگيري از افشاي ابعاد جنايات رخ داده صورت گرفته است.

«موج سبز آزادي» همچنين جدا از اين قبرهاي بي‌نام و نشان، از وجود يک گور دسته‌جمعي در نزديکي بهشت زهرا مطلع شده که به محض تاييد و دريافت جزئيات بيشتر، اين گزارش نيز به اطلاع خوانندگان خواهد رسيد.

منبع خبر :

http://www.setadsabz.parsiblog.com/

اشکان :

آیا وقت آن نرسیده که دادگاه نورنبرگ دیگری تشکیل شود برای رسیدگی به جنابات ؟

بازهم صد رحمت به همان جنایتکاران نازی . حداقل جنایات آنها گریبان غریبه هایی از دینی دیگر را گرفت . جانیان ما که به هموطنان و هم کیشان خودشان تجاوز کردند و کشتندشان .

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

متن اعترافات مخملین گالیله

















سلام

در وبلاگ یکی از دوستان سبز به متن اعترافات گالیله برخوردم که اگر ترجمه ی دقیق گفتار گالیله در دادگاه تواب سازی کلیسا باشد واقعا جالب توجه است . چون شباهت عجیبی به سخنان بازداشت شدگان جنبش آزادی خواهی ایران در بیدادگاه تواب سازی حکومت زور دارد .

بخوانید متن توبه ی گالیله را و به این نکته توجه کنید که پس از گذشت چند صد سال گالیله ماند و حرف حسابش و زمینی که به دور خورشید می گردد . نه کسی او را تحقیر کرد و نه کسی گول اعترافاتش را خورد . حتی نامی از پاپ آن زمان و اسقف اعظم و کاردینال مسوول پرونده و برادران تواب سازی که با کلام نافذشان ( شلاق و آتش سوزان ) گالیله را به راه راست!! هدایت کردند نماند . رفتند آنجا که زباله دانی است تاریخی و بزرگ مرد اهل دانش و منطق و استدلال جاودانه و جهانی شد و افتخار سرزمین چکمه ای .

دور نیست که تواب سازان و اسقفها و کاردینالهای ما هم بروند لای دست همانها و ابطحی و عطریانفر و صفایی فراهانی و جلایی پور و تاجرنیا و تاج زاده و دهها اسیر دیگر برسند به آن افتخاری که گالیله و ژاندارک و سایرین رسیدند . چرا تاریخ عبرت آموز نیست برای ما ؟ چرا ؟

متن اعترافات مخملین گالیله , برانداز نرم :

من، گالیلئو گالیلئی، فرزند مرحوم وینچنزو گالیلئی اهل فلورانس، در سن هفتاد سالگی، شخصاً به دادگاه آورده شده‌ام و در برابر شما عالیجنابان محترم، اسقفها و بازپرسان کلیسای کاتولیک که در برابر تباهکاری بدعت‌گزاران ایستاده‌اید زانو می‌زنم و به کتاب مقدس که در برابر دیدگان من است و در دستان خود می‌فشارم سوگند یاد می‌کنم که به هر آنچه کلیسای کاتولیک رم معتقد است، درس می‌دهد یا در مواعظ بیان می‌کند، اعتقاد دارم و به لطف خدا در آینده خواهم داشت. من به این مکان مقدّس آمده‌ام تا بیزاری بجویم از عقیده‌ی اشتباه سکون و مرکز‌یّت خورشید که با هر توجیهی یک نظریّه‌ی نادرست است و ‌نباید به آن معتقد شد، آن را درس داد یا از آن دفاع کرد. من برآنم تا با صداقت قلبی و ایمانی بی‌تظاهر از اذهان شما عالیجنابان و هر کاتولیک معتقدی این بدگمانی شدید را در باره‌ی خود پاک کنم. من توبه و ابراز تنفّر می‌کنم از لغزشها، بدعت‌ها و کلاً تمام اشتباهاتی که مخالف با آموزه‌های کلیسا باشد و آن را لعن می‌کنم. سوگند می‌خورم که در آینده نه تنها هیچگاه چیزی که بدگمانی مشابهی را پیرامون من برانگیزد، شفاهاً یا کتباً نگویم و اعلام نکنم بلکه از این پس هرگاه به هر بدعت یا آنچه شبهه‌ی بدعت‌گزاری در آن باشد بربخورم، گوینده‌ی آن را به این مرجع مقدس یا به بازپرسانی که در محلّ اقامتم باشند، معرفی کنم. من قسم می‌خورم که تمام سختیهایی را که برای پاک شدن من لازم است و از طرف کلیسا برای من در نظر گرفته شده یا خواهد شد، تحمّل کنم و اگر- خدای نکرده- از قولها، اظهارات و سوگندهایم تخلّف کردم، خود را تسلیم تمام رنجها و تنبیه‌هایی نمایم که طبق قوانین مقدس از سوی نهادهای ویژه در برابر مقصّران تصویب و اعلام می‌شود. پس به لطف خدا و انجیلی که در دستان خود دارم من- آنچنان که پیشتر معرفی کردم، گالیئو گالیلئی- از عقاید پیشین خود برمی‌گردم، سوگند یاد می‌کنم، قول می‌دهم و خود را به آنچه بالاتر گفتم مقیّد می‌کنم و شاهد آن توبه‌نامه‌ی من است که به دست خود امضا کرده‌ام و آنچه شفاهاً گفتم، کلمه به کلمه از روی آن خواندم.

** دوست داشتم که موارد شباهت این متن با گفتار ابطحی و عطریانفر در بیدادگاه را تک تک و مورد به مورد جدا کرده و نشانتان بدهم که دیدم چنان واضح و روشن است که احتیاجی به بزرگنمایی نیست .

با تشکر فراوان از وبلاگ "کمی تا قسمتی ابری"


لینک مطلب :

http://kachihichi.persianblog.ir/post/972/

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

لینکهای روزانه



. . . هر که خبر داد خودش


سخنان دیروز ا.ن در نماز جمعه مصداق عینی توهم قدرت بود . طبقه ی حاکم در سالهای گذشته تمامی توان و امکانات خود را به کار گرفته تا جامعه را تک صدایی کرده و نوای هر مخالفی را در گلو خفه کنند تا شرایط به گونه ای فراهم شود که ابدا صدایی جز صدای دولت به گوش نرسد . با این هدف که وقتی صدایی نبود بگویند : دیدید ؟ کسی اعتراضی نکرد . سندی نبود . گزارشی نرسید . خبری نبود .

غافل از آنکه یکسری قوانین ابدی و ازلی است وبا هیچ زوری نمی توان تغییرش داد . نظیر قانون ازلی فراموشکار بودن شخص دروغگو . روزی که نامه ی کروبی با اشاره به تجاوز جنسی به بازداشت شدگان منتشر شد کل این طیف ناله بر آوردند که : آی دروغ گفت . حیثت ما را با ناسزا و خلاف واقع در معرض خطر قرار داد . اعدامش کنید این افترا زن را .

حال که دیگر صدای فروافتادن تشت رسوایی تا آن سر دنیا رفته استراتژی کهنه و نخ نمای : آن که خبر داد خودش . . . را سرلوحه عمل قرار داده اند . نمایندگان مجلس چون اشخاص مورد تجاوز قرار گرفته 4 شاهد عادل نداشتند اعلام کردند که هیچ شواهدی نبود شایعه بود و دروغ بود . از قول کروبی هم در نشریاتشان تیتر زدند که تجاوز جنسی شایعه و دروغ بود ( درست در همان روزی که کروبی گفت تا پای جان از گفته هایم دفاع می کنم ). در مرحله ی بعد که دیگر انکار فایده ای نداشت امثال توکلی و علی لاریجانی گفتند که "کروبی نباید می گفت . آبروریزی شد . " حال که کاملا کار از کار گذشته رییس جمهور دروغگویان می گوید در بازداشتگاهها اعمال زشتی اتفاق افتاد , اما این هم دسیسه ی دشمنان بود , نه کار ما .

استراتژی سخنان گنگ که سالهاست در مواقع بحرانی به کار دولتمردان ایران می آید هرگز تاثیر چندانی نداشته . در سال 78 پس از وقایع 18 تیر که منجر به کشته و مصدوم و مجروح و معلول شدن جمعی از دانشجویان شد و سپس دامنه ی اعتراضات به خیابانها کشیده شد و در آن بازهم گروهی کشته و مجروح و بازداشت شدند و اعترافات مخملین مشابه امروز از منوچهر محمدی و ملوس زارعی و سایرین گرفته شد , در آن میانه یکی از اعضای انصار حزب الله هم سرش شکست و خونی بر روی صورت و پیراهنش ریخت و تمامی پرسنل تلاشگر انصار و بسیج جمع شدند و با این برادر خونین و مالین سرافرازانه عکس یادگاری گرفتند . ضمنا موتور سیکلت یکی از اینان هم به آتش کشیده شد . رهبر چند روز بعد در سخنانی اعلام کرد که این وقایع قلب مرا به درد آورد . اما هرگز مشخص نکرد که دقیقا کدام بخش وقایع . کشته شدن دانشجویی که در خوابگاهش خوابیده بود یا پرت شدن آن دیگری از طبقه ی سوم و نابینا شدن دانشجویی دیگر و تخریب کامل خوابگاه و مصدوم و مضروب شدن دهها دانشجوی بی گناه قلب ایشان را به درد آورده بود یا شکستن سر آن انصار حزب الله ؟

امروز هم ا.ن می گوید کسانی آسیب دیدند و اتفاقات زشتی در بازداشتگاهها افتاد و کسانی به کوی دانشگاه حمله کردند . ایشان نگفت که در حالی که اگر نوجوانی دست بند سبزی به قطر 1 سانتی متر به مچ دست چپش ببندد محال است که از زیر دست ماموران سلحشور انتظامی و لباس شخصی ها جان سالم در ببرد , چگونه است که کسانی با تحریک و عاملیت دشمنان اسلام و براندازان انقلاب به کوی دانشگاه حمله می کنند و آنرا تخریب می کنند اما نیروی انتظامی کشور نمی تواند جلوی آنها را بگیرد و یا دستگیر و شناساییشان کند . ایشان نگفتند چه کسانی و از کدام طیف آسیب دیدند ؟ این آسیب چه بوده و آیا مستحق آسیب بوده اند یا نه ؟ اصولا چه کسانی آسیب زده اند و با آسیب زننده ها چه خواهند کرد ؟

ایشان وجود اعمال زشت در بازداشتگاهها را پذیرفتند ولی فقط پذیرفتند . سخنی از پیگیری و شفاف سازی و برخورد با عاملان آنها نکردند . فقط با سرعت برگشتند به بحث شیرین دستگیری و اعدام سران اغتشاشات .

ا.ن و اطرافیانش شدیدا فریب فضای تک صدایی ساخته ی دست خودشان را خورده اند و تصور می کنند که در این سکوت مطلق هرچه خودشان گفتند همان است و بس . اما غافلند که سکوت مطلق وجود ندارد . آنچه که هست همهمه ایست گوشخراش که گوشهای آنها از شنیدن آن عاجز است .

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

زندگی شاد در پشت دیوارهای امنیتی ؟؟


دیروز تولد 40 سالگی علی تاجرنیا نماینده ی سابق مردم مشهد در مجلس به اصطلاح اسلامی بود که هم اکنون در زندان اوین خدا می داند در چه وضعی نگهداری می شود . دیشب خانواده ی علی آقا به همراه خانواده ی سایر زندانیان و جمعی از مردم نترس تر در برابر زندان اوین جمع شده و برای ایشان جشن تولدی ترتیب داده بودند با کیک و موسیقی و کادو و شربت .

4 فرزند علی تاجرنیا خوش بوده اند و خوشحال از روز تولد پدری که فعلا نیست . صاحبان قدرت با خود چه فکر می کنند که چنین مردم را آزار می دهند ؟ آیا حقیقتا مرگی برای این افراد قابل تصور نیست ؟ اگر هست و آنها هم از این دنیا خواهند رفت طول زندگیشان چقدر خواهد بود ؟ آیت اله جنتی و خامنه ای و مصباح یزدی و سایرین به چند سال زندگی دیگر امیدوارند ؟ مگر چقدر دیگر از عمر هر کدام اینها مانده که برای همین چهار صباح این چنین از روی زندگی و خون مردم عبور می کنند تا بر سر قدرت باشند و حکومت کنند و ثروتشان را فزونی بخشند ؟ آیا 3, 4 یا نهایتا 10 سال باقی مانده از عمر بسیار طولانی آیت اله جنتی در موضع قدرت تا این حد به او خوش خواهد گذشت ؟ آیا خامنه ای هم اکنون غرق در لذت زندگی می کند ؟ در پشت دیوارهای قطور با تدابیر شدید امنیتی و در سایه ی نفرت مردم و با دستهای به خون آلوده آنقدر زندگی اینان کامیاب و خوش و فرح بخش است ؟ اگر خامنه ای همچون مهاتما گاندی , مارتین لوتر کینگ , اولاف پالمه , خانم بی نظیر بوتو و بسیاری رهبران مردمی دیگر دلسوز مردم بود و با مردم و در میان مردم زندگی می کرد خوشحال تر و راضی تر نبود ؟ صد البته که همه ی این بزرگان یاد شده و اغلب آنهای دیگر به تیر ترور کشته شدند اما چه باک که عمری را به سربلندی گذراندند و مرگی درخور و شایسته و با عزت و افتخار آنها را برای مردمشان جاودانه کرد و شدند سمبل و نشانه و نمونه برای جوانان نسل بعد کشورشان و دنیا .

در سالهای مبارزه و نخست وزیری دکتر مصدق , دستگاه سلطنت و بعد از کودتای 28 مرداد نزدیکان آیت الله کاشانی بسیاری از عواملشان را به خیابانها ریختند و بر علیه مصدق شعار دادند و اعدام او را خواستند . اما پس از دستگیری و محاکمه و تبعید , پیرمرد خسته و دل شکسته به املاکش رفت و حتی یکی از آن همه راهپیمایان عربده جو و سینه چاک سراغ وی را هم نگرفت تا فریادی بزند و اعتراضی بکند . چه رسد به آن که بخواهد وی را بکشد . چون بد نکرده بود که بد ببیند از مردم .

اما امروز کدامیک از دولتمردان ما که از قضا ادعای محبوبیت بی پایان هم دارند می توانند و جرات آن را دارند که در خیابانها ظاهر شوند ؟

رییس جمهور ما مدعی است 24 میلیون رای آورده و اعتراضات را هم به مزدوران خارجی و خودفروخته ها نسبت می دهد و آنهارا خس و خاشاک می نامد , اما فاصله ی پاستور تا بهارستان را با هلی کوپتر می رود برای مراسم تحلیف . کجا هستند 24 میلیونی که ترا خواستند ؟ مگر تو نبودی که می گفتی با خودروی شخصی ام که مدل دهه ی70 میلادی است بدون تجملات و تشریفات میروم سر کار ؟ چه شد ؟ پژوی 504 شد هلی کوپتر ؟ آیا از وضع موجود راضی و خشنود هستی آقای به اصطلاح رییس جمهور ؟ آیا اوج آمال و آرزوی تو همین حبس در قفس امنیتی بود ؟ 4 سال دیگر که به کار این دستهای پشت پرده نیامدی و از درون قفس امنیتی بیرون گذاشته شدی می خواهی چه کنی ؟

کاش می دانستند . کاش کمی می اندیشیدند . کاش میدیدند و می شنیدند . اما افسوس که قدرت مانند خاک طلای سرزمینهای افسانه ای افراد را ثروت مند می کند اما کوری و کری هم برایشان به ارمغان می آورد .زمانی در می یابند که دیگر دیر است . خیلی دیر .

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

شلوارهای موهن و چین عزیزتر از جان




























کشور دوست و برادر چین عزیز دل , اخیرا بازهم خبر ساز شده . با شلوارهایی که در محل قنبلش نام پروردگار مسلمانان با دو الله ( برای تاکید بیشتر) گلدوزی شده . تصور بفرمایید اگر این شلوار در ایران تولید شده بود چه می شد ؟ اگر یاسر رفسنجانی آنها را وارد کرده بود طیف طرفداران دولت چه یقه ای که جر نمی داد ؟ اگر گمرک دولت خاتمی اینها را اجازه ی ورود داده بود آیا سیدمحمد زنده مانده بود ؟ حال که به حمد خدا کشور در کف با کفایت ا.ن است و در اوج ثبات سیاسی و اقتصادی کسی صدایش در نمی آید و فقط سایت تابناک آنهم به انتقام فیلترینگ مختصر اعتراضکی در لفافه کرده است . عکس این شلوارهای موهن خدمتتان عرضه شد تا بدانید آنچه که باید .


باز هم شتر سواری به شیوه ی حسنه ی دولا دولا

رجانیوز در یک بررسی تاریخی استناد کرده به یکی از سخنرانی های آیت اله صانعی ( که دیگر از دیدگاه افراطیون آیت اله نیست و فقط یوسف صانعی یا شیخ یوسف صانعی است ) در سال 61 که در آن به پرسنل گشت ثاراله توصیه می کند در ایست وبازرسی های خیابانی هر کس همکاری نکرد اورا دستگیر و روانه ی دادسرا کنند و با استناد به این گفته ها جشن گرفته که ما هم امروز همان می کنیم که اینان در دوران صدارتشان کردند . با توجه به جو ترور و بمب گذاری و ناامنی آن سالها و درگیری کشور در جنگ با عراق قدری سخت گیری عجیب هم نبود . البته افراط و استبداد از طرف هر کسی مردود است ولی شرایط آن روزهای مملکت که از چند جبهه در معرض خطر بود ( مجاهدین و ترورهایشان , بمب گذاری های مداوم , جنگ با عراق , فعالیت سلطنت طلبها , تحریمهای شدید سیاسی و اقتصادی و . . . ) به هیچ وجه با امروز قابل قیاس نبوده و نیست . حال معلوم نیست که این نوع برخورد را رجا نیوز تایید می کند یا تقبیح ؟ این را هم مشخص نکرده اند که کشتن دستگیر شدگان و یا تجاوز به زن و مرد در کجای این جریان قرار دارد . آیا آیت اله صانعی هم همین دستور را داده بوده یا این از یافته های جدید علمی دولت نهم است ؟ مانند درمان قطعی بیماری ایدز که جشنش را برگزار کردیم , پزش را هم دادیم , اما از خودش خبری نشد .

خبر رجانیوز :

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=34760

اد لیست ا.ن در یاهو مسنجر

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

سفره افطار خانواده های زندانیان در کنار دیوار اوین

















مطلقا بدون شرح

حماسه ی انسولین






ماموران گفتند پسرم باید بمیرد

شب گذشته، اسماعیل آزادی روزنامه نگار و عضو هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران از بازداشت پسر خود خبر داد.

وی به خبرنگار روز گفت: "ساعت 8 شب 28 مردادماه پسر من محمد را در نزديكي روزنامه اعتماد ملي دستگير و به بازداشتگاه نيروي انتظامي منتقل كردند." وی تاکید کرد: "محمد ديابت دارد و بايد كاملا تحت نظر باشد و مادر وی كه ناراحتي قلبي دارد به دليل نگراني در شرايط بسیار بدی به سر می برد."

این روزنامه نگار در ادامه اظهار داشت: "محمد در ابتدابه كلانتري خيابان سنايي منتقل شد و من كه براي پيدا كردن او به همه جا سر زده بودم وقتي به كلانتري رسيدم چند مامور در حال انتقال او به به خودرو پليس بودند. زماني كه به آنها گفتم پسرم ديابت دارد و صبر كنيد من انسولين او را بياورم چون اگر انسولين نداشته باشد خطرناك است، ماموران اين اجازه را ندادند و گفتند كسي كه شعار نويسي كند بايد بميرد."

وی با ابراز تعجب از اتهامی که به پسرش وارد شده بود گفت: "آنها محمد را سوار خودرو پليس كرده و با خود بردند و من با خود رو خود به تعقيب آنها پرداختم. آنها در مسير چند بار از خودرو پياده شدند و مرا تهديد كردند كه چرا ما را تعقيب مي كني و در بار دوم پلاك خودرو مرا كندند و با سرعت دور شدند و فكر كردند گمشان كرده ام اما من توانستم با تعقيب اتومبیل ماموران متوجه شوم كه پسرم را كجا برده اند."

آزادی افزود: "سپس به نزد افسر نگهبان بازداشگاه رفتم واز او خواهش كردم كه اجازه دهد به محمد انسولين برسانم و خوشبختانه او پذيرفت."

وي در پايان با سپاسگزاري از "اين مامور باشرف" خاطرنشان کرد: "من جان فرزندم را مديون او هستم، اما همچنان به شدت نگران سلامتي محمد هستيم ."

اشکان :

هرچند که این داستان در هنگام خواندن به خوبی اشک خواننده را در می آورد , اگر کمی در آن تامل کنید می بینید که بسیار شبیه فیلمهای آرمانگرایانه ی هالیوودی است و انصافا اگر در هر زمان و مکان دیگری غیر از ایران امروز بودیم این داستان را ساخته و پرداخته ی ذهن یک فرد چاخان و خالی بند تصور می کردیم . اشتباه نکنید , من در واقعیت داستان اندکی تردید ندارم , حرف من این است که ببینید شرایط مملکت ما چگونه شده که یک پدر ناچار از خلق یک حماسه است تا یک سرنگ انسولین به پسر اسیر شده ی خود برساند . مانند جیمز باند در خیابان تعقیب و گریز کند , تهدید و توهین بشود , پلاک خودرواش را بکنند که پدرش در بیاید برای باز پس گرفتنش و در نهایت از این که ساده ترین وظیفه ی انسانی و حقوقی و قانونی از طرف یک مامور رعایت شده از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه بزند و این مامور را "با شرف " نام ببرد . باز هم اشتباه نشود . در با شرف بودن آن افسر نگهبان هم شکی ندارم , چون بی تردید در صورت بدگویی اطرافیان همین حرکت هم می تواند عواقب تلخی برایش داشته باشد . اشاره ام به ایرانی مسلمان و شیعه مذهبی است که جوانی را به جرم اعتراض به شرایط سیاسی کشورش وحشیانه دستگیر می کند و در برابر عجز و لابه ی پدر نگرانش چنین پاسخ می دهد : " کسی که شعار نویسی کند باید بمیرد !!!!"

زهی به غیرت و مردانگی ات مسلمان , آخرتت تضمین ای شیعه ی علی .

باز هم می گویم , از ماست که بر ماست . نظام حکومتی ما از مریخ نیامده . آنها مردم کوچه و بازار همین سرزمین هستند . ایراد در نهاد و سرشت ماست , ایراد در dnaماست .

منبع :

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2009/august/20//-c4a6b7fd8b.html

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

جملات طلایی



جملات طلایی

خبر دادگاه سوم متهمان اعتراضات پس از انتصابات 22 خرداد در خبرگزاری ایرنا را با این تیتر می توانستید ببینید :

"جملات طلايي متهمان کودتاي مخملي در سومين دادگاه "

با این مفهوم که این جملات رسوا کننده و بر ملا کننده ی تمامی دسیسه هایی بود که بر علیه دولت واقعی و مردمی و دلسوز ا.ن و حامیانش انجام شده بود .

پس باید همه جملات مهمی باشند . به نمونه هایی از این جلملات طلایی توجه کنید که نشان دهنده ی عمق فاجعه ی کودتای مخمل کبریتی است :

· يقوقيل شائوليان: وقتي به محل اغتشاش رفتيم ديديم که عده‌ زيادي در حال پرتاب سنگ هستند به قدري اين صحنه وحشتناک بود که ترسيدم وقتي آن عده به سمت ما بيايند زير دست و پا له شويم. بنده خود مي‌دانم که اقدام بدي انجام داده‌ام در واقع بايد بگويم که جو آن محل ما را هم گرفت. لذا چند سنگ به سمت بانک پرتاب کرديم. بنده در انتخابات اصلا شرکت نکرده بودم.

· درملکي فراهاني: با تلفن همراه از اغتشاشات فيلمبرداري و عکاسي کردم . مسائل مطرح شده توسط ستادهاي انتخاباتي باعث شد بنده به اين نتيجه برسم که تقلب در انتخابات صورت گرفته است. توجهم نسبت به برخي سايت‌ها باعث شد شائبه تقلب در انتخابات برايم بيشتر مي‌کرد. عکس‌ها و فيلم‌ها را در پروفايل 53 نفري فيس‌بوک خود قرار داده‌ام.

· محسن جعفري: در آتش زدن يک سطل زباله دخيل بوده‌ام و دو سنگ نيز به سمت مأمورين نيروي انتظامي پرتاب کرده‌ام. در دو راهپيمايي دوشنبه 25 خرداد و چهارشنبه 27 خرداد شرکت کرده‌ام.

· کامران جهانباني: شب‌ها براي جوان‌ها صحبت و يکسري مسائل سياسي را تحليل مي‌کردم . تعدادي از شاگردانم نيز در تجمع حضور داشتند، من نيز همراه آنها رفتم.

با توجه به خروج بسیاری از زندانیان از سلول انفرادی و انتقال به بخشهای عمومی و احتمالا کم شدن شکنجه و بازجویی های مداوم شبانه تغییر در لحن و کلام متهمان هم کاملا مشهود است . دیگر از اعترافات غیر معقول و پرپر زدن برای دفاع از حریم ولایت خبری نیست و متهمان از نقش اندک و بی تقصیر بودنشان سخن می گویند . می توان اینگونه برداشت کرد که این هم قدمی است به طرف پایان دادن بی سر وصدا به این ماجرا .

امیدواریم جمع کثیر زندانیان بی گناه هر چه زودتر آزاد شده و به آغوش خانواده هایشان باز گردند .

شکنجه ی سفید در گفتار یک متخصص آلمانی



خطاب به آنهایی که ابطحی و عطریانفر را سرزنش می کردند .


سایت روزآنلاین در مصاحبه ای با خانم دکتر ونک آنسون به بررسی شکنجه ی سفید یا همان شست و شوی مغزی پرداخته که بسیار خواندنی و جالب است و پرده از نقش روانشناسی در خلق شکنجه ی سفید بر میدارد . خلاصه ای از این مصاحبه در زیر می آید . متن کامل را از اینجا می توانید دانلود کنید ( یکی از دوستان از نداشتن فیلتر شکن شکایت کرده بود , تصمیم گرفتم که آپلود کنم . )


شکنجه سفید چگونه عمل میکند؟

انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. زمانی که شما تمام روابط عاطفی و اجتماعی را از ایشان بگیرید، ضربه شدیدی می خورند. شکنجه سفید مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله نگهداشتن شخص است. فرد مربوطه اکثر اوقات بطور غیرمنتظره دستگیر شده، چشم بسته از دالان ها یا مسیرهای پیچ در پیچ به یک سلول انفرادی برده میشود، در آنجا روزها دور از هرگونه اطلاعات و تماس با دنیای خارج میماند. وی همچنین اکثرا امکان دسترسی به خانواده، وکیل، تلفن، روزنامه و کتاب را ندارد. این همراهست با بازجویی های طولانی با روش سوال های مکرر، تکراری، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، خشونت همراه با کم خوابی های بیش از 14 ساعت. بازداشت شده اغلب جز بازجوی خود فرد دیگری را نمیبیند. بازجو در اکثر موارد در مورد بازداشت شده اطلاعات گسترده ای دارد، با این حال تمام سعی خود را میکند تا هـرچه بیشتـر از زبـان خود او در مورد روحیــه و ویـژگـی های شخصیتی اش آگاه تر شود. زیرا هر چقدر شناخت فرد بازجو از بازداشت شده کامل تر باشد او میتواند خیلی مشخص تر روی زندانی کار کند. بازجو به مرور از آن نکته ها استفاده و سعی میکند او را به شیوه های مختلف شدیدا تحقیر و بی اعتماد به گذشته خود سازد. یعنی میتوان گفت که هدف اصلی این نوع بازجویی ها در مرحله اول تسریع شکستن ارزش های زندانی توسط تضعیف اراده وی است.

از محرومیت های حسی گفتید، میتوانید بگویید ساختار آن چگونه است؟

بله. میشود گفت این متد نسبتا در شکنجه سفید جدید است و اولین بار در مورد بازداشت شدگان گوانتانامو بطور گسترده به چشم خورد. آن هم به این صورت که فرد زندانی را از کلیه حواس پنجگانه اش محروم میسازد. بازداشت شده را اغلب با چشم بند یا در تاریکی مطلق نگه میدارند، ماسک بر روی دهان و بینی اش میبندند تا بویی به مشامش نرسد، گوشهایش را میپــوشاننــد تا صدایـی نشنـود. حتـی به روی دستـانش دستــکش می کشند تا حس لامسه را از او بگیرند و به آن دستبند میزنند. به همین شکل کاملا مانند مومیایی شده دوزانو آنها را در گوشه ای نگه میدارند. در مقوله روانشناسی ما این را میدانیم که کافیست هر انسانی را برای مدت کوتاهی از حواس پنجگانه اش محروم کنند، او تعادل خود را کاملا از دست می دهد و دچار وهم میشود.به علاوه سیستم گوارشی اش مشکل پیدا میکند، قـدرت جهت یابی اش مغشوش و دچار مشکل بیخوابی می شود و کاملا چه از لحاظ فیزیکی، چه از لحاظ روحی سیستم اش به هم میریزد. این هم جزیی از شکنجه سفید است.هدف اصلی از ایـن کار این است که بازداشت شده را از طریق محرومیت از حــواس پنجـگانـه اش، از لحاظ روحی به مرحله کودکی برگردانند. تکرار این پروسه باعث می شود که بازجو برای بازداشت شده، حکم یک حامی را داشته و به این ترتیب بازداشت شده احساس تعلق خاطر به بازجوی خود پیدا می کند. در این مقطع که زندانی مانند کودک بی تجربه ای که قدرت تشخیص دوست از دشمن را ندارد یا حتی قادر به حفظ خود در مقابل بروز هرگونه خطر نیست، می توان حس تلقینی در او بوجود آورد که بازجو برای او حتی نقش دوست یا پدر را ایفا کند.

**( متن کامل را بخوانید . آگاهی های بسیار خوبی از قدرتها و ضعفهای روحی انسان به دست می دهد . شاید یاد گرفتیم یک طرفه و از سر شکم سیری در مورد دیگران قضاوت نکنیم . )

منبع خبر :

لینکهای روزانه



1 ) زن فرانسوی متهم به جاسوسی آزاد شد


2 ) اعتماد ملی توقیف شد


3 ) مرتضوی :اعتماد ملی توقیف نیست


4 ) قاضی مرتضوی هم موفق به اخذ مدرك دكترا شد!

گفتنی است که بر اساس اخبار موثق تز دکترای دکتر سعید !!! با عنوان : "مبانی حقوقی و قضایی تجاوز جنسی به متهمان در سیستم قضایی ولایی و محاسبه ی میزان ثواب موجود در آن " به عنوان یک موضوع نو و جذاب قرار است که به نشریات معتبر حقوقی دنیا برای چاپ ارسال شود تا همه بدانند که چه می کنند این دانشمندان جوان بسیجی ما .


5 ) تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست

نقدی کوتاه بر عملکرد درخشان دولت در بخش صنعت


6 ) آسیب‌شناسی شخصیت آیت‌الله مصباح یزدی

هرچند با ترس و لرز زیاد نوشته اما باز هم حاوی نکات جالبی است .


7 ) برای تخریب موسوی، کودک 11 ساله را رئیس دفتر وی کردند

کسی را رییس دفتر موسوی عنوان کرده اند که در ان روزگار 11 سال بیش نداشته . لعن اله علی جمیع الکذابون .


8 ) آخرین دستور شاهرودی!

لغو محکومیت محرابیان وزیر صنایع در پرونده ی تقلب در پروژه ی اتاق امن . این چنین شوربخت و ذلیل ؟ خدا عاقبت همه را بخیر کند .


9 ) آزمایش داروی آنفولانزای خیکی بر م.ع.ابطحی

خبرگزاری گاف نیوز : درمان قطعی بیماری آنفولانزای خیکی که داروی آن به طرز موفقیت آمیزی بر روی محمدعلی ابطحی آزمایش شد .

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

کذبوا , کذبوا کثیرا تا توانی


در هنگام گشت زنی در جهان مجازی به مقاله ای بر خوردم به این نام : لجن پراكنی كیهان علیه عبادی دامن ماندلا را هم گرفت .

کاریکاتوری زیبا از مرحوم شریعتمداری و عکسی از نلسون ماندلا زینت بخش مطلب بود . ماجرا از این قرار بود که بنیادی در کره ی جنوبی هر سال 8 جایزه ی مختلف به نام یک شاعر کره ای به بزرگان دنیا اعطا می کند . بنیاد منهایی جایزه ی صلح امسالش را برای فعالیتهای حقوق بشری و آزادیخواهانه ی شیرین عبادی به وی تقدیم کرده بود . حال برادر حسین که سوگند خورده از هیچ پلیدی در رابطه با مخالفان ولایت فروگذار نکند به طور اتوماتیک دروغ مربوط به این خبر را هم ساخته بود به این مضمون : هر سال این جایزه به کسی که مروج بی بند وباری های جنسی باشد تعلق می گیرد .

از جمله ی برندگان سالهای قبل این جایزه نلسون ماندلا و دالایی لاما و کیم دائه جونگ رهبر پیشین کره ی جنوبی بوده اند . آیا تلاشهای گسترده ی این سه نفر در گسترش بی بند و باری های جنسی قابل تصور و تخیل هستند یا فقط از یک ذهن آلوده و بیمار می توان تصور چنین برداشتهایی داشت ؟

این همان کره ی جنوبی است که از بام تا شام صدا و سیمای ما سریالهایش را چند بار در روز و چند بار در هر هفته پخش می کند . سریالهایی که فاقد کمترین کیفیت فنی و بدون واقع گرایی هستند و فقط به بهانه ی اخلاق گرا بودن محصولات فرهنگی این کشور مدام به خورد مردم داده می شوند . حال برادر حسین می گوید که این کشور جایزه ی اول ترویج بی بند و باری جنسی هم می دهد .

از دید این جماعت برای رسیدن به مقصود و ترویج آنچه که خودشان راه رستگاری می دانند هر کاری مجاز است . می توان دروغ گفت , می توان رذالت کرد , آبرو برد , سر به نیست کرد , تجاوز کرد و همه ی اینها در پرتوی ترویج مذهب گویا هیچ اشکالی که ندارد سهل است که عبادت هم هست . بدا به حال آن اعتقادی که مروجینش چنین روشهایی داشته باشند برای تبلیغ .


موارد دروغ گویی طرفداران دروغ کم نیستند .یکی دیگر که مربوط به همین امروز است را ببینید :

ایرنا :

مهدي کروبي:آزار جنسي بازداشت شدگان شايعه بود .

اینبار گویا در تخیلات ایشان شیخ مهدی کروبی بدون زندان و انفرادی و شکنجه و قرص و بیدارخوابی و شیلنگ کف پا به یکباره متحول شده است . کم مانده در این سخنرانی بگوید ابدا تقلب در ایران امکان ندارد , همه چیز در ولایت فقیه خلاصه می شود ( حتی رای مردم ) از فرط پشیمانی شبها خواب ندارم و . . . .

حالا اصل مصاحبه ی بدون سانسور را اینجا بخوانید :

كروبی: اگر لازم باشد افشاگریهای بیشتری خواهم كرد .

مهدی كروبی ضمن اشاره به سوابق برخی ائمه جمعه كه وی را در تریبون نماز جمله مورد حمله قرار داده بودند، تأكید كرد در مقابل این تهدیدات عقب نشینی نخواهد كرد. وی همچنین . . . .

لینک مطلب :

http://www.javan-farda.com/News.aspx?ID=1163

از آنجایی که مهدی کروبی هم اکنون در ایران است و زنده و حی و حاضر از این مصاحبه که دیروز ( یکشنبه ) منتشر شده است زمان زیادی نگذشته و متن اصلی و فحوای کلام او مطلقا با آنچه که ایرنا منتشر کرده متفاوت است می توان نتیجه گرفت که رسانه های دولت تاثیر گذاری بر ذهن عموم مردم ایران را کلا کنار گذاشته و از آن نا امید شده اند و فقط به دنبال خریدن ذهن آن گروهی هستند که ایشان را از صمیم قلب قبول دارند . به طوری که غیر از کیهان و رسالت و ایرنا و صدا و سیما و جوان و سایر دولتی نویس ها سراغ منبع دیگری نمی روند . پس احتمال دارد که هر دروغی را باور کنند .

آیا این طرز تلقی مصداق عینی سر زیر برف کردن نیست . آیا همه ی ما در اتاقی بدون روزن هستیم و فقط نشریات دولتی دنیای بیرون را می بینند و می توانند از دیده های خود برای ما تعریف کنند؟ یا اعتقاد ایشان به دروغ راسخ تر از آن است که به شرایط و چند و چون آن فکر کنند ؟


۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

دگردیسی اعتراضات و خواسته ها




































از همان روز 23 خرداد که اعتراضات مردم آغاز شد همه ی خردورزان تاکید داشتند که باید به حرف مردم گوش کرد و به درد دلشان رسید و پیش بینی می کردند که در صورت عدم پاسخ گویی مسوولان امر , نه تنها خواسته های مردم فراموش نخواهد شد بلکه بسته به شدت سرکوب آنها رنگ خواسته ها و اعتراضات هم عوض خواهد شد . دو ماه گذشته به روشنی نشان داد که این نظر کاملا درست است و با سرکوب هرچه بیشتر مردم شکل و موضوع اعتراضات مردم هم تغییر می کند .

ابتدا مردم در اعتراضات خود می گفتند که : " رای من کجاست ؟ " چندی بعد پرسش تبدیل شد به ارزویی خشن تر: " مرگ بر دیکتاتور " و دستوری بدون امکان سازش : " احمدی , استعفا , استعفا " روند سرکوبی و خشونت نیروهای دولتی با همان شدت روزهای اول ادامه پیدا کرد , مردمی که در ابتدا خس و خاشاک نامیده شده بودند عامل بیگانه و اغتشاش گر و مزدور و شکست خورده نامیده شدند تا کار به آنجا برسد که مردم بگویند : " مجتبی , بمیری , رهبری رو نبینی ( یا نگیری ) " اما پیام آشکار وقایع باز هم به گوشها نرسید تا این بار فشار روحی ناشی از پخش اعترافات ابطحی و عطریانفر شعار مردم را بدین گونه تغییر دهد : " خامنه ای قاتله , ولایتش باطله " .

با افشای خبر تجاوز به اغلب بازداشت شدگان ( زن و مرد ) کار چنان بالا گرفت که شد آنچه که نباید می شد و بخشی از بدنه ی نظام درخواست تشکیل جلسه ی مجلس خبرگان را دادند به منظور بررسی صلاحیت رهبر . به این ترتیب جهت خشم مردم خیلی سریع از محصولی به ا.ن و از او به مجتبی خامنه و پس از آن بدون هیچ درنگی به نوک هرم یعنی به سمت خود رهبر تغییر مسیر داد .

بر اساس این ضرب المثل معروف ایرانی که می گوید : " جلوی ضرر را از هر کجا که بگیری منفعت است " هم اکنون هم گویا درها برای بازگشت باز هستند و می توان با گردشی منطقی از مواضع اشتباه , آب رفته را تا حدودی به جوی بازگرداند .

اما آنچه که تاریخ ثابت کرده این است که طبیعت اقتدار گرایی با منطق چندان سازگار نیست , بویژه آن که این مسیر را 20 سال بدون منازع رفته باشی و 20 سال مشق اقتدار گرایی و تمامیت خواهی کرده باشی .

سخنرانی رهبر در نخستین نماز جمعه ی پس از انتخابات گویای این واقعیت تلخ بود که رهبر اکنون کسی غیر از خودش را نمی بیند . من اینگونه خواستم , رییس جمهور به افکار من نزدیک تر از بقیه است , من خوشحال شدم و . . . .

هرچند که انتصاب صادق لاریجانی که به هر حال در جبهه ای مقابل ا.ن قرار دارد قدمی به سمت کنترل طیف افسار گسیخته و بی ترمز هواداران رییس جمهور انتصابی است اما به نظر می رسد که اقداماتی عملی تر و اجرایی تر لازم است تا بتوان روند رو به گسترش مخالفتهای بخش بزرگی از ایرانیان ( مردم عادی و سیاستمداران و علمای مذهبی ) را ساکت کرد .

آیا این گردش و این تحول بروز خواهد کرد ؟


منبع عکس :

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

لینکهای روزانه


























روحانی معترض به امام جمعه ی نماز دیروز تهران :

http://savemyfilez.com//files/1/112233.png

2 ) آقای مصباح یزدی براساس فتاوای خودش محارب و مرتد است فلذا خونش مباح و مهدورالدم است.

دشمنی ، مخالفت و عدم اطاعت از دستورات سید محمدخاتمی، رئیس جمهوری که با تنفیذ حکم ریاستش به دست ولی فقیه که جانشین امام زمان است به عامل وی تبدیل شده بود و از پرتو همان نوری که خود آقای مصباح بهتر میدانند بر او تابیده شده بود یعنی مخالفت ،دشمنی و عدم اطاعت از خدا و کسی که با خدا دشمنی ، مخالفت و عدم اطاعت کند یعنی محارب .

http://no-koodeta.blogspot.com/2009/08/blog-post.html

3 ) شرط های صادق لاریجانی برای آغاز به کار , تعطیلی دادگاه متهمان به انقلاب مخملی و برکناری سعید مرتضوی .

برخی منابع قضایی گفته‌اند که آقای صادق لاریجانی شروع به کار خود را به اتمام کار دادگاه متهمان به اصطلاح «انقلاب مخملی» در دوره آقای شاهرودی منوط کرده و گفته است که اگر قرار باشد در زمان مسئولیت او دادگاه ادامه یابد، متهمان را آزاد خواهد کرد. بنا به همین گزارش، نظر خاص آقای لاریجانی در مورد ادامه کار دادستان عمومی و انقلاب تهران ( سعید مرتضوی ) ، عامل دیگر تاخیر در مراسم معارفه و تودیع قوه قضاییه بوده است.

( آیا دوران اصلاحات اجباری آغاز شده است ؟ )

http://www.fararu.com/vdcauanu.49now15kk4.html

4 ) سقوط یک هواپیما در حوالی کرج

سازمان آتش نشانی كرج اعلام كرد: یك فروند هواپیمای تك موتوره آموزشی صبح امروز پشت پمپ بنزین منطقه پلنگ آباد ماهدشت كرج سقوط كرد.

به گزارش شبکه خبر ، بر اساس اعلام سازمان آتش نشانی كرج در این حادثه هر دو سرنشین این هواپیما جان خود را از دست دادند.

این هواپیما كه از فرودگاه پیام كرج برخاسته بود پس از سقوط ، آتش گرفت . علت سقوط هواپیما تحت بررسی است .

http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=59646

5 ) شوک الکتریکی به بدن خیس و عریان زنان!

در کهریزک، در حالی که مرا کاملا عریان کرده بودند، از من خواستند وارد یک بشکه آب شوم، سپس بارها در آن بشکه به من شوک الکتریکی وارد کردند، به طوری که تمام چهار ستون تنم می‌لرزید!

http://www.mowjcamp.com/article/id/18629


۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

جزییات شهادت مصطفی غنیان , یکی از اولین شهدای جنبش سبز























جزییات شهادت مصطفی غنیان

مصطفی جوان برازنده و خوش اخلاق مشهدی یکی از اولین شهدای جنبش سبز بود که تا به حال مطلب کاملی از جریان شهادت او منتشر نشده بود , چون خانواده اش شدیدا تحت فشار بودند .

امروز این گزارش را در وبلاگ راه سبز دیدم . ضمن خسته نباشید به صاحب وبلاگ لینک مطلب در زیر می آید :


http://www.fadayiyesabz.blogfa.com/

قابل توجه همه ی آنهایی که از شجاعت ا.ن در مقابله با قدرتهای غربی لذت می برند










رأفت اسلامی پس از هشدار اتحادیه اروپا!

در حالی كه چند روز از هشدار عتاب آلود اتحادیه اروپا مبنی بر لزوم آزادی فوری شهروند فرانسوی و سایر وابستگان به سفارت خانه های فرانسه و انگلستان نگذشته است ، سعید مرتضوی از آزادی آنان با قرار وثیقه خبر داد.

مانورهای ابتکاری دولت اقتدار

در سالهای اخیر از دولتهای مقتدر دیده ایم که در موقعیت های خاص مانورهای تبلیغاتی می دهند . به این معنی که بلوفی میزنند و هشداری و تهدیدی در پرده , تا نمایش قدرتی باشد و حریف بدون خشونت تسلیم خواسته ی آنها شود . منتها این کار را بسیار سنجیده انجام می دهند که عواقب و درگیری خاصی برایشان نداشته باشد .

دولتمردان ما که همگی یا مدارک تحصیلیشان فوتوشاپی و تقلبی است یا با اعمال نفوذ و استفاده از موقعیت سیاسی مدارک دکترا و فوق لیسانس گرفته اند هرگز سر کلاس نرفته و درسی نخوانده اند . پس راه و رسم امور را هم یاد نگرفته اند . فقط تیتر وار سرفصلها را یاد گرفته اند و بس . به همین دلیل نمی دانند که مانور تبلیغاتی هم راه و رسم و استانداردهای خودش را دارد و نمی توان هر روز در برابر چشمان قدرتهای غربی مانور تبلیغاتی داد , آنهم به شکلی که با اولین تشر لپمان گل بیندازد , اشک در چشممان جمع شود و گروگان را با عزت و احترام همچون دسته ی گل تحویل صاحبش بدهیم و گوشمان هم را خودمان جهت کشیده شدن جلو ببریم .

گویا عزت و اقتدار ایران و اسلام عزیز فقط به همین شکل حفظ می شود .

والله اعلم بثواب الامور