۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

پویایی ایدئولوژی , ممکن یا نشدنی ؟


سلام

یکی از دوستان بسیار خوبم مدیر وبلاگ newsens بر روی مطلب قبلی من کامنتی گذاشته بودند با این مضمون کلی که ایدئولوژی ها اگر پویا نباشند کهنه می شوند و تاریخ مصرفشان می گذرد . در پاسخ به ایشان یکی دیگر از دوستان بسیار عزیز به نام خلیل کامنت گذاشته بودند که : " ایدئولژی پویا وجود ندارد. هر ایدئولژی زمان معینی دارد که بعد از آن بقول معروف از مد می افتد یا به زبان دیگر زمانش می گذرد و در نتیجه کارایی ندارد. "

با وجود آنکه کلا اهل هواداری هیچ ایدئولوژی خاصی نیستم و به جز آزادی هیچ جریان فکری دیگری را قبول ندارم با این نظر خلیل عزیز مخالفم . ایدئولوژی ها هم می توانند پویا باشند و همگام با گذر زمان پیشرفت کنند . به هر حال گذر زمان و تجربه بهترین راه برای حل مشکلات و نواقص هر جریان فکری هستند . مشروط بر اینکه در بستری از آزادی پیاده شوند .

نمونه ی بارز و روشن آن سوسیالیسم است .

به تعریف تئوریک سوسیالیسم توجه کنید :

اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌باشند.

هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع.

در نیمه ی دوم قرن نوزدهم میلادی این اندیشه شکل گرفت و در سالهای آغاز قرن بیستم پس از انقلاب اکتبر روسیه شکل عملی به خود گرفت , با عنوان کلی جمهوری سوسیالیستی شوروی و آن شد که افتاد و دیدیم . توجه به بخش دوم تعریف یعنی لغو مالکیت خصوصی و مدیریت اجتماعی و شورایی جامعه , آن فرزند شوم را به دنیا آورد که کمونیسم نام گرفت . اما با این حال اهالی دانش و اندیشه دست از بخش نخست تعریف یعنی ایجاد برابری و همسانی اجتماعی بر نداشتند و با استفاده از تجربیات کاربردی کشورهای کمونیستی ایدئولوژی سوسیالیسم را اصلاح کردند و موارد نادرست را از آن حذف کردند و یک سوسیالیسم ضامن برابری و عدالت خلق کردند که امروز در بعضی کشورهای اروپایی نظیر کشورهای حوزه ی اسکاندیناوی مانند نروژ و فنلاند و سوئد آنرا می بینیم .

به دنبال این تجربه ی موفق امروزه در اغلب کشورهای پیشرفته احزاب سوسیالیست هستند که پیروز انتخابات می شوند و کابینه تشکیل می دهند . مانند فرانسه و انگلیس و آلمان .

البته نباید از این نکته غافل بود که هر تغییر مثبت و هر پیشرفت و اصلاحی در ایدئولوژی ها در سایه ی نفی رادیکالیسم و تند روی و در سایه ی آزادی اندیشه و بیان میسر است .

اگر آزادی بود نقایص و ضعفها بیان و بررسی می شوند و ناخودآگاه اصلاح هم خواهند شد و اگر راست گرایی و افراط حاکم شد همان هم که از روز نخست حاکم بوده از بین خواهد رفت , چه رسد به آنکه بخواهد پیشرفتی در کار باشد .

امیدوارم شما خواننده ی عزیز با اعلام نظرتان در این زمینه , بحث را غنی تر کنید . ممنون .

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

حصارهای آزادی

سلام
دیشب شبکه ی فارسی بی بی سی مستندی از اوضاع آلمان شرقی پخش می کرد که به شکل بسیار دردناکی واقعیتهای یک نظام ایدئولوژی محور را به نمایش می گذاشت . { ابدا به رویه و شکل فعالیت شبکه ی بی بی سی کاری ندارم ( که آنها هرچه می کنند برای منافع خودشان است و دلشان برای ما نسوخته ) اما حرف حساب و واقعیت را از زبان هر کسی می توان شنید . }
نکات بسیار تکان دهنده ای از اعمال فشار و محدودیت برای شهروندان و امنیتی کردن فضای جامعه به نحوی که از هر 6 نفر یک نفر جاسوس پلیس مخفی آلمان شرقی ( اشتاتزی ) بوده اند در این فیلم تشریح می شد . محاکمه ی کسی که فقط یکی از توانایی هایش را در رزومه ی کاری اش ننوشته بود و زندان رفتن هر آنکس که قصد خروج از کشور را داشت .
جست و جوی خانه ی عکاسی که از شرایط سخت زندگی مردم فقیر و پیر عکس می گرفت برای پیدا کردن عکسهایش و تحمیل دوپینگ با داروهای خطرناک به ورزشکاران به طوری که یک ورزشکار زن رسما به یک مرد تبدیل شده بود از نکات جالب توجه دیگری بود که در این فیلم مطرح شد .
اما آنچه که بشتر از بقیه نظر مرا به خودش جلب کرد تصاویری بود که ساخت دیوار برلین را نشان می داد . دیوار . محدودیت , سیم خاردار .
نظامهای ایدئولوژیک همواره خودشان را صاحبان بهترین عقیده و مامور آزاد سازی انسانها از قید و بندها و موظف به ساخت بهشت بر روی زمین معرفی کرده اند . اما شگفتا که همواره این آزادی با محدودیت ها به دست می آید . برای ایجاد بهشت مردم حبس می شوند . اجازه ی ابراز عقیده و بیان نظرات از آنها گرفته می شود و در برابرشان دیوارهای بلند کشیده می شود و پلیسهای آشکار و نهان و جاسوسان و خبرچین ها همه ی حرکات فرد فرد جامعه را زیر نظر می گیرند .
اگر حرف ایشان درست است و حق با آنهاست پس دیوار برای چه ؟ اگر آن طور که مدعی بودند حقیقتا حامی قشر ضعیف و کارگران بودند و به دنبال اجرای برابری و ایجاد برادری بودند چرا به جای حمایت , همین قشر ستم کشیده را به بند می کشیدند ؟
اگر همانطور که همیشه در رسانه هایشان مردم را با القاب مردم آگاه و همیبشه در صحنه و دوستان خوب حزب و ... خطاب می کردند بود پس چرا اجازه ی تفکر و ابراز عقیده ی آزاد را از این مردم آگاه می گرفتند ؟ چرا دیدن تلویزیون کشور همسایه جرم محسوب می شد ؟
چرا مادری که تلاش کرده بود به آلمان غربی فرار کند به 3 سال زندان محکوم شد و دو فرزندش را از او گرفتند ؟
چرا دولت عدالت محور آلمان شرقی این مادر را پس از پایان دوران محکومیتش به آلمان غربی فروخت ؟ ( بله این دولت رهایی بخش از راه فروش شهروندان مخالفش به آلمان غربی 2 میلیارد دلار کاسبی کرد )
اگر آن گونه که اریش هونه کر مدعی بود کشورش مهد برابری بود چرا مردم را با دیوار و گلوله و دادگاه و زندان وادار به ماندن می کردند و بجز 14 نفر کسی نبود که از دنیای بیرون خواهان ورود به این بهشت برابری باشد ؟ ( نگاهی به ویکی پدیا شما را با آمار این رفت و آمدها آشنا می کند )
آنهمه صلیب سفید در پای دیوار برلین نشانگر آزادی بودند ؟**
بعد از دیدن این تصاویر یاد جلسه ی دیدار اهالی نشریات با ضرغامی افتادم که نماینده ی جوان کیهان به ضرغامی این گونه ایراد می گرفت :
برنامه های پخش مستقیم که متاسفانه امروز تعدادشان بسیار هم زیاد شده به مکانی تبدیل شده اند که مجری و مهمان برنامه می آیند و عقاید و نظرات شخصی شان را بیان می کنند !!!
دقت کردید ؟ برنامه نباید پخش مستقیم باشد که بر هر ثانیه اش بشود اعمال نفوذ کرد . مجری و مهمان برنامه نباید نظر خودشان را اعلام کنند . بلکه باید مثل طوطی آنچه که پشت صحنه به ایشان دیکته شده بیان کنند .
به این شکل است که آزادترین !!! کشورهای دنیا شکل می گیرند ( جمهوری دموکراتیک آلمان شرقی و جمهوری سوسیالیستی خلق چین و جمهوری ... )

** ( توضیح برای آنهایی که احیانا نمی دانند : هر کس که تلاش می کرد از دیوار به آن طرف بپرد و خودش را به آلمان غربی برساند با شلیک نگهبانان دیوار به قتل می رسید و برای آنکه عبرت سایرین شود جسدش در پای همان دیوار به خاک سپرده می شد و صلیبی هم بالای سرش نصب می شد . )


۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

دستور برای محبوبیت


سلام

به نظرم می رسد که رویداد پایین کشیدن تصویر مقام عظما و رژه رفتن مردم از رویش در جریان راه پیمایی 13 آبان یک پیام بسیار روشن در برداشت .

در گذشته این اتفاق برای سایرین زیاد افتاده است .

عکس و مجسمه ی شاه را پایین کشیدند . پوسترهای اورا با چشمان سوراخ شده یا با دندانهای خون آشام و شاخ به یاد داریم . این در جریان انقلاب 57 بود . در مقاطع بعد از انقلاب هم عکس امثال صدام حسین و روسای جمهور آمریکا و بویژه پرچم آمریکا بسیار زیر پا افتادند و مردم از روی آن رژه رفتند .

در همین سال گذشته بود که به پوستر رییس جمهور آمریکا لنگه کفش پرتاب می شد و پرتاب کننده ها کلی هم به خودشان افتخار می کردند و همه ی اینها طراحی های زیر دستان همین مقام عظمای ولایت بود تا ثابت کنند که مخالف و یا دشمنشان حقیر است .

اما امروز خیاط خود درون کوزه افتاده است .

شاید بتوان پیام این حرکت و شعارهای همراه آن خطاب به رهبر و آقازاده ی دومشان را به این گونه تفسیر کرد که رهبران خودخوانده شاید بتوانند با توسل به زور بر مردم حکومت کنند , اما به زور محبوب نخواهند شد .

کاروانهای پیشوازی که برای استقبال از دکتر محمود راه اندازی و سازماندهی می شوند مگر چند برابرش در دوران رفسنجانی نمی شد ؟ با سازماندهی و مدیریت بسیار بهتر از امروز . ( گاهی اوقات ازدحام جمعیت چنان زیاد می شد که کسانی هم جانشان را از دست می دادند . )

مگر بادمجان دورقاب چینها لقب رییس جمهور محبوب را برای اوبخشنامه نکردند ؟ آیا رفسنجانی محبوب مردم ایران شد ؟ آیا در سالهای بعد در عرصه هایی که به مردم مربوط می شد ( مجلس ششم و ریاست جمهوری نهم ) یکی پس از دیگری شکست نخورد ؟ پس می توان نتیجه گرفت که بخشنامه ها , دستورات و احکام حکومتی کسی را محبوب قلبها نمی کنند .

در نهایت شخص دیکتاتور روزی چشم خواهد گشود و خواهد دید که محبوبیت به کنار , منفور هم هست و مرگش را آرزو می کنند . در همین یوتیوب تصاویری از بازدید ها و سفرهای محمدرضا پهلوی هست که کسانی چهار دست و پا به طرفش می روند تا پایش را ببوسند و گویا در روستایی زن و مردی به تحریک بخشدار منطقه فرزندشان را می آورند تا پیش پای شاه قربانی کنند .

پایان همه ی این خیمه شب بازی ها چه بود ؟ شاه که به پشتوانه ی رفاه افسانه ای که برای مردم فراهم کرده بود با خیال راحت روزگار می گذراند در کوتاه زمانی با فریادهای "مرگ بر شاه" و "تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود" ( که نشد ) مردم , ایران را به طرف مقصد نامعلومی ترک کرد .

حالا مقام معظم رهبری که جز فشار و عذاب و ناراحتی میراثی برای مردم ایران نداشته چگونه می تواند جز این که اتفاق افتاد توقعی داشته باشد ؟

( ضمن این که می توانیم نیم نگاهی هم داشته باشیم به این موضوع که شخصیتی مطلقا خنثی مانند مهدی کروبی چگونه به ناگاه و فقط در اثر همراهی با مردم به حق محبوب قلبها شد . بدون دستور و بدون فتوا و حکم حکومتی )

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

خروج ایدئولوژی از سیاست


سلام

همه چیز در روزگار فعلی نشانگر این مدعا است که امروز , زمان خروج ایدئولوژی از سیاست است . روزگاری حاکمیت تلاش می کرد تمام شبانه روز مردم را با مذهب پر کند . در هر جای جامعه که پا می گذاشتی باید به یک سری رفتارهای مذهبی گردن می نهادی . در ادارات دولتی باید با یقه ی بسته و ته ریش وارد می شدی تا راهت بدهند و کارت را انجام بدهند ( در بعضی از ادارات چادر به خانمها می دادند و اگر زیر بار نمی رفتند راهشان نمی دادند ) .

اگر می خواستی استخدام بشوی باید زیارت عاشورا را از حفظ می خواندی و توان پاسخ گویی به استفتائات شرعی را هم می داشتی ( یعنی رساله ی گویا می بودی )

در مدرسه قرآن برایت می خواندند و تو در پاسخ باید دعای فرج را به فریاد می سرودی .

در صدا و سیما شبانه روز مذهب را با قاشق به حلقت می ریختند . کتابفروشی ها مملو از کتابهای مذهبی بود .

سالگرد انقلاب را باید با فریاد الله اکبر جشن می گرفتی و تنها رنگهای خوب سبز و مشکی بودند , برای عزاداری .

امروزه روز دیگر همه ی اینها مصادیق اقدام بر علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی محسوب می شوند .

چهره های مذهبی همگی به دشمنان خطرناک حاکمیت تبدیل شده اند . رنگهای سبز و مشکی جرم محسوب می شوند. مناسبتهای سیاسی و مذهبی به صورت محدود و گزینشی و تحت تدابیر شدید امنیتی اجرا می شوند . روحانیون حوزه ی علمیه ی قم که در روزگاری نه چندان دور تایید یا عدم تاییدشان تنها ملاک مشروعیت یا حتی حیات هر پدیده ای بود امروز به کناری گذاشته شده اند و فرمانده ی سپاه خطاب به آنها می گوید : ساکت !!

اگر آنها از وحدت ملی سخن بگویند در پاسخشان گفته می شود که : هر کس که از وحدت سخن بگوید خائن است .

با مراسم دعای کمیل آنگونه که با پارتی های شبانه ( که در آنها الکل سرو می شد ) برخورد می شود .

به نظر می رسد که با ورود زور سپاه به عرصه ی سیاسی کشور دیگر ایدئولوژی به امری دست و پا گیر تبدیل شده است که هر روز بوسیله ی مخالفان به صورت ابزاری برای مقابله با سلطه ی شوم نظامیان به کشور به کار گرفته می شود .

آیا این رویداد می تواند خوشایند و ثمر بخش باشد یا رفتن ایدئولوژی همانند آمدنش دردسر آفرین و مضر خواهد بود ؟